🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۳۵۷ : ای گشته دلت چو سنگ خاره

(ثبت: 196322)

ای گشته دلت چو سنگ خاره

با خاره و سنگ چیست چاره

با خاره چه چاره شیشه‌ها را

جز آنک شوند پاره پاره

زان می‌خندی چو صبح صادق

تا پیش تو جان دهد ستاره

تا عشق کنار خویش بگشاد

اندیشه گریخت بر کناره

چون صبر بدید آن هزیمت

او نیز بجست یک سواره

شد صبر و خرد بماند سودا

می‌گرید و می‌کند حراره

خلقی ز جدایی عصیرت

بر راه فتاده چون عصاره

هر چند شده‌ست خون جگرشان

چستند در این ره و چه کاره

بیگانه شدیم بهر این کار

با عقل و دل هزارکاره

العشق حقیقه الاماره

و الشعر طباله الاماره

احذر فامیرنا مغیر

کل سحر لدیه غاره

اترک هذا وصف فراقا

تنشق لهوله العباره

بگریخت امام ای مؤذن

خاموش فرورو از مناره

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا