🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۵۱ : ای چهرهٔ تو چراغ عالم

(ثبت: 167778)

ای چهرهٔ تو چراغ عالم

با دیدن تو کجا بود غم

شد خلد به روی تو سرایم

بی روی تو خلد شد جهنم

ای شمسهٔ نیکوان به خوبی

چون تو دگری نزاد ز آدم

کوی تو شدست باغ عشاق

باریده بر او ز دیده هانم

بندیست نهان ز بند زلفت

بر جان و دل رهیت محکم

هر روز همی شود به نوعی

حسن تو فزون و صبر من کم

گر بود مرا پری به فرمان

ور باشد ملک و ملکت جم

بر زد نتوان به شادکامی

بی روی تو ای نگار یک دم

ای جان من و دو دیده بر من

چون دیدهٔ مور گشت عالم

آخر به سر آید این شب هجر

وین صبح وصال بردمد هم

گر بر لبم آید آن لبانت

هرگز نزنم من آتشین دم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا