🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۵۲۳ : دل آتش پرست من که در آتش چو گوگردی

(ثبت: 196650)

دل آتش پرست من که در آتش چو گوگردی

به ساقی گو که زود آخر هم از اول قدح دردی

بیا ای ساقی لب گز تو خامان را بدان می‌پز

زهی بستان و باغ و رز کز آن انگور افشردی

نشان بدهم که کس ندهد نشان این است ای خوش قد

که آن شب بردیم بیخود بدان مه روم بسپردی

تو عقلا یاد می‌داری که شاه عقلم از یاری

چو داد آن باده ناری به اول دم فرومردی

دو طشت آورد آن دلبر یکی ز آتش یکی پرزر

چو زر گیری بود آذر ور آتش برزنی بردی

ببین ساقی سرکش را بکش آن آتش خوش را

چه دانی قدر آتش را که آن جا کودک خردی

ز آتش شاد برخیزی ز شمس الدین تبریزی

ور اندر زر تو بگریزی مثال زر بیفسردی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا