🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۵۹۴ : از مرگ چه اندیشی چون جان بقا داری

(ثبت: 196790)

از مرگ چه اندیشی چون جان بقا داری

در گور کجا گنجی چون نور خدا داری

خوش باش کز آن گوهر عالم همه شد چون زر

ماننده آن دلبر بنما که کجا داری

در عشق نشسته تن در عشرت تا گردن

تو روی ترش با من ای خواجه چرا داری

در عالم بی‌رنگی مستی بود و شنگی

شیخا تو چو دلتنگی با غم چه هواداری

چندین بمخور این غم تا چند نهی ماتم

همرنگ شو آخر هم گر بخشش ما داری

از تابش تو جانا جان گشت چنین دانا

بسم الله مولانا چون ساغرها داری

شمس الحق تبریزی چون صاف شکرریزی

با تیره نیامیزی چون بحر صفا داری

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا