🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۹۴ : عقل در عشق تو سرگردان بماند

(ثبت: 180490)

عقل در عشق تو سرگردان بماند

چشم جان در روی تو حیران بماند

ذره‌ای سرگشتگی عشق تو

روز و شب در چرخ سرگردان بماند

چون ندید اندر دو عالم محرمی

آفتاب روی تو پنهان بماند

هر که چوگان سر زلف تو دید

همچو گویی در خم چوگان بماند

پای و سر گم کرد دل تا کار او

چون سر زلف تو بی‌پایان بماند

هر که یکدم آن لب و دندان بدید

تا ابد انگشت در دندان بماند

هر که جست آب حیات وصل تو

جاودان در ظلمت هجران بماند

ور کسی را وصل دادی بی طلب

دایما در درد بی درمان بماند

ور کسی را با تو یک دم دست داد

عمر او در هر دو عالم آن بماند

حاصل عطار در سودای تو

دیده‌ای گریان دلی بریان بماند

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا