🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۰۷۲ : به من نگر که به جز من به هر کی درنگری

(ثبت: 197733)

به من نگر که به جز من به هر کی درنگری

یقین شود که ز عشق خدای بی‌خبری

بدان رخی بنگر که کو نمک ز حق دارد

بود که ناگه از آن رخ تو دولتی ببری

تو را چو عقل پدر بوده‌ست و تن مادر

جمال روی پدر درنگر اگر پسری

بدانک پیر سراسر صفات حق باشد

وگر چه پیر نماید به صورت بشری

به پیش تو چو کفست و به وصف خود دریا

به چشم خلق مقیمست و هر دم او سفری

هنوز مشکل مانده‌ست حال پیر تو را

هزار آیت کبری در او چه بی‌هنری

رسید صورت روحانیی به مریم دل

ز بارگاه منزه ز خشکی و ز تری

از آن نفس که در او سر روح پنهان شد

بکرد حامله دل را رسول رهگذری

ایا دلی که تو حامل شدی از آن خسرو

به وقت جنبش آن حمل تا در او نگری

چو حمل صورت گیرد ز شمس تبریزی

چو دل شوی تو و چون دل به سوی غیب پری

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا