🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۱۴۶ : ای دلزار محنت و بلا داری

(ثبت: 197881)

ای دلزار محنت و بلا داری

بر خدا اعتمادها داری

اینچنین حضرتی و تو نومید؟

مکن ای دل، اگر خدا داری

رخت اندیشه می‌کشی هرجا

بنگر آخر، جز او کرا داری؟

لطفهایی که کرد چندین گاه

یاد آور اگر وفاداری

چشم سر داد و چشم سر ایزد

چشم جای دگر چرا داری؟!

عمر ضایع مکن، که عمر گذشت

زرگری کن، که کیمیا داری

هر سحر مر ترا ندا آید

سو ما آ، که داغ ما داری

پیش ازین تن تو جان پاک بدی

چند خود را ازان جدا داری؟!

جان پاکی، میان خاک سیاه

من نگویم، تو خود روا داری؟!

خویشتن را تو از قبا بشناس

که ازین آب و گل قبا داری

می‌روی هر شب از قبا بیرون

که جز این دست، دست و پا داری

بس بود، این قدر بدان گفتم

که درین کوچه آشنا داری

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا