🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۱۸ : خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی

(ثبت: 159457)

خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی

احوال ما نپرسی نزدیک ما نیایی

ما خود نمی‌شویمت در روی اگرنه آخر

سهلست اینکه گه‌گه رویی بما نمایی

بی‌خرده راست خواهی گرچه خوشت نیاید

بدخوی خوبرویی بیگانه آشنایی

گفتم غمت بکشتم گفتا چه زهره دارد

غم آن قدر نداند کاخر تو آن مایی

الحق جواب شافی اینک چنینت خواهم

دادی به یک حدیثم از دست غم رهایی

گویی بدان میارم کز بد بتر کنم من

من زین سخن نه لنگم تو با که در کجایی

نه برگ این ندارم هان خیر می چگویی

نی دست آن نداری هین زود می چه پایی

گر انوری نباشد کم گیر تیره‌روزی

تو کار خویش می‌کن ای جان و روشنایی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا