🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۲۰۰ : هذا طبیبی، عند الدوآء

(ثبت: 197988)

هذا طبیبی، عند الدوآء

هذا حبیبی، عند الوء

هذا لباسی، هذا کناسی

هذا شرابی، هذا غذایی

هذا انیسی، عندالفراق

هذا خلاصی، عند البء

قالوا تسلی، حاشا و کلا

قلبی مقیم، وسط الوفء

این کان احمد، قلبی تعمد

روحی فداه، عند الفنء

ان کان شاکی، یبغی هلاکی

سمعا و طاعه ذا مشتهایی

هذا سلحدار، لایدخل الدار

الا بدینار، عند الابء

مونی حیاتی، حصدی نباتی

حبسی نجاتی، مقتی بقایی

یا من یلمنی، مالک و مالی

صبری محال فی الاتقء

روحی مصیب، قلبی مصاف

صبری مذاب، فی حرنایی

انا نسینا، ما قد لقینا

لما راینا، بدر الضیء

یا ذوفنونی، ابصر جنونی

فوق‌الظنون، خرق الحیاء

امروز دلبر یکبار دیگر

آمد که گیرد مرغ هوایی

گر او پذیرد، ده ده بگیرد

لیکن بخیلست، در رخ نمایی

بر گرد دلبر، پانصد کبوتر

پر می‌فشانند، بهر گوایی

ای نیم مرده، پران شو اینجا

کاینجا نماند، بی‌اشتهایی

مستان کم زن، رستند از تن

دزدم گلیمی، من از کسایی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا