🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۳۸ : چه کرده‌ام که مرا پایمال غم کردی

(ثبت: 162900)

چه کرده‌ام که مرا پایمال غم کردی

چه اوفتاده که دست جفا برآوردی

به نوک خار جفا خستیم نیازردم

چو برگ گل سخنی گفتمت بیازردی

مرا به نوک مژه غمزهٔ تو دعوت کرد

بخورد خونم و گفتا برو نه در خوردی

به حق غمزهٔ شوخ تو در رسم لیکن

زمردی است مرا صبر نه ز نامردی

به ره چو پیش تو باز آیم و سلام کنم

به سرد پاسخ گوئی علیک و برگردی

بسوختی تر و خشک مرا به پاسخ سرد

که دید هرگز سوزنده‌ای به این سردی

مرا نگوئی کاخر به جای خاقانی

دگر چه خواهی کردن که کردنی کردی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا