🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۵۴ : ز دلت چه داد خواهم که نه داور منی

(ثبت: 162916)

ز دلت چه داد خواهم که نه داور منی

ز غمت چه شاد باشم که نه غم‌خور منی

همه عالم آگهی شد که جفاکش توام

نیم از دل تو آگه که وفاگر منی

دلم از میانه گم شد عوضش چه یافتم

که نه حاصلم همین بس که تو دلبر منی

نفسی دریغ داری ز من ای دریغ من

ز تو قانعم به بوئی که سمنبر منی

به کمند زلفت اندر خفه گشت جان من

دیتش هم از تو خواهم که تو داور منی

به لبت شفیع بردم که مرا قبول کن

به ستیزه گفت خون خور که نه در خور منی

ز در تو چند لافم که تو روزی از وفا

به حقایقی نگفتی که سگ در منی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا