🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۵۶ : دل بر سر کوی تو نهادیم به خواری

(ثبت: 166986)

دل بر سر کوی تو نهادیم به خواری

جان در غم عشق تو بدادیم به زاری

دل در غم عشق تو نهادیم نه بر عمر

زیرا که مقیم است غم و عمر گذاری

تا چند بگریم من و تا چند بنالم

از شوق گل روی تو چون ابر بهاری؟

من ذره ناچیز و تو خورشید دلفروز

صد مهر مرا هست و تو یک ذره نداری

فریاد ز زلف تو که صد بار به روزی

در روز سفیدم بنماید، شب تاری

من چون به سر آرم صنما بی تو که هر شب؟

خوابم بری از چشم و خیالم بگذاری

جان مهر لبش دارد و شرطست که جان را

سلمان به همان مهر به جانان بسپاری

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا