🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۶۸ : هدیهٔ پای تو زر بایستی

(ثبت: 162930)

هدیهٔ پای تو زر بایستی

رشوهٔ رای تو زر بایستی

غم عشقت طرب افزای من است

طرب افزای تو زر بایستی

جان چه خاک است که پیش تو کشم

پیشکش‌های تو زر بایستی

دیده در پای تو گشتن هوس است

کشته در پای تو زر بایستی

گرد هم اجرای امروز تو جان

خرج فردای تو زر بایستی

ترش روی است زر صفرا بر

وقت صفرای تو زر بایستی

آتش بسته گشاید همه کار

کار پیرای تو زر بایستی

بی‌زری داشت تو را بر سر جنگ

صلح فرمای تو زر بایستی

کوه سیمینی و هم سنگ توام

در تمنای تو زر بایستی

تا کنم بر سر و بالات نثار

هم به بالای تو زر بایستی

دید سیمای مرا عشق تو گفت

که چو سیمای تو زر بایستی

دل سودائی خاقانی را

هم به سودای تو زر بایستی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا