🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۷۴ : هر که از روی تواضع بنهد پیشانی

(ثبت: 167004)

هر که از روی تواضع بنهد پیشانی

پیش روی تو زهی روی و زهی پیشانی!

همه خواهند تو را، تا تو کرا می‌خواهی؟

همه خوانند تو را، تا تو کرا می‌خوانی؟

زان غمت یاد نیاید که منم در غم تو

زان عزیزست مرا جان که تو هم در جانی

سر مگردان ز من آخر که همه عمر عزیز

خود به پایان نتوان برد به سرگردانی

رفت در حلقه زلف تو به مویی صد دل

دل به خود رفت از آنست بدین ارزانی

ساقیا نوبت آنست که از دست خودم

بدهی جامی و از دست خودم بستانی

گفت: درد دل خود می‌طلبم چون طلبم؟

که دلم با تو و من بیخودم از حیرانی

باد پایان سخن را تو سواری سلمان

آفرین بر سخنت باد، که خوش می‌رانی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا