🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۰۷ : چشم پرنور که مست نظر جانانست

(ثبت: 192471)

چشم پرنور که مست نظر جانانست

ماه از او چشم گرفتست و فلک لرزانست

خاصه آن لحظه که از حضرت حق نور کشد

سجده گاه ملک و قبله هر انسانست

هر که او سر ننهد بر کف پایش آن دم

بهر ناموس منی آن نفس او شیطانست

و آنک آن لحظه نبیند اثر نور برو

او کم از دیو بود زانک تن بی‌جانست

دل به جا دار در آن طلعت باهیبت او

گر تو مردی که رخش قبله گه مردانست

دست بردار ز سینه چه نگه می‌داری

جان در آن لحظه بده شاد که مقصود آنست

جمله را آب درانداز و در آن آتش شو

کآتش چهره او چشمه گه حیوانست

سر برآور ز میان دل شمس تبریز

کو خدیو ابد و خسرو هر فرمانست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا