🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۶۹ : به شهریار بگوئید حال این درویش

(ثبت: 164496)

به شهریار بگوئید حال این درویش

به شهریار برید آگهی از این دل ریش

مدد کنید که دورست آب و ما تشنه

حرامی از عقب و روز گرم و ره در پیش

توانگران چو علم برکنار دجله زنند

مگر دریغ ندارند آبی از درویش

اگر تو زهر دهی همچو شهد نوش کنم

به حکم آنکه ز دست تو نوش باشد نیش

به نوک ناوک چشم تو هر که قربان شد

ازو چه چشم توان داشتن رعایت کیش

از آستان تو دوری نکردم اندیشه

چرا که گوش نکردم بعقل دور اندیش

اگر گرفت دلم ترک خویش و بیگانه

غریب نیست که بیگانه گشته است از خویش

به عشوه آهوی روباه باز صیادت

چنان برد دل مردم که گرگ گرسنه میش

بیا و پرده برافکن که هست خواجو را

شکیب کم ز کم و اشتیاق بیش از بیش

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا