🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۷۳۳ : در تابم از دو هندوی آتش پرستشان

(ثبت: 164660)

در تابم از دو هندوی آتش پرستشان

کز دست رفت دنیی و دینم ز دستشان

ز مشک سوده سلسله بر مه نهاده‌اند

زانرو که آفتاب بود زیر دستشان

برطرف آفتاب چه در خور فتاده است

مرغول مشگ رنگ دلاویز پستشان

از حد گذشته‌اند بخوبی و لطف از آنک

زین بیش نیست حد لطافت که هستشان

مسکین دلم که بلبل بستان شوق بود

شد پای بند حلقهٔ زلف چو سستشان

نعلم نگر که باز برآتش نهاده‌اند

آن هندوان کافرآتش پرستشان

صاحبدلان که بی خبرند از شراب شوق

در داده‌اند جرعهٔ جام الستشان

یاران ز جام بادهٔ نوشین فتاده مست

خواجو از آن دو نرگس مخمور مستشان

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا