🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۷۸ : هست آرام دل، آن را که دلارامی هست

(ثبت: 166708)

هست آرام دل، آن را که دلارامی هست

خرم آن دل، که در او، صبری و آرامی هست

بر بنا گوشش اگر دانه در بینی باز

مشو آشفته، که از غالیه هم دامی هست

تو یقین دان، که بجز در دهن تنگ تو نیست

هیچ اگر یک سر مو در دو جهان کامی هست

ساقی امشب، سر آن جام لبالب دارم

کاخر اندوه مرا، نیز سرانجامی هست

عود اگر دود کند، بر سر آن، دامن پوش

تا ندانند، که در مجلس ما خامی هست

حالم، از باد سحر پرس، که در صحبت او

جان تیمار مرا، پیش تو پیغامی هست

شام هجران تو را، خود سحری نیست پدید

صبح امید مرا، همنفس شامی هست

به فدای تن و اندام چو گلبرگ تو باد

هر کجا، در همه آفاق گل اندامی هست

صبر و آرام ز سلمان چه طمع می‌داری

تو برآنی که مرا صبری و آرامی هست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا