🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۹۴ : از وصل تو آتش جگر خیزد

(ثبت: 159233)

از وصل تو آتش جگر خیزد

وز هجر تو نالهٔ سحر خیزد

سرگشتهٔ عالم هوای تو

هر روز ز عالم دگر خیزد

دیوانهٔ زلف و خستهٔ چشمت

هر فردایی ز دی بتر خیزد

گویی به هلاک جانت برخیزم

برخاسته گیر از این چه برخیزد

هنگام قیام خاک‌پایت را

خورشید فلک به فرق سر خیزد

مه چون سگ پاسبانت ار خواهی

هر لحظه ز آستان در خیزد

ما را ز دهان تنگ شیرینت

زان چه که به تنگها شکر خیزد

کانجا سخن زر به خروارست

وانجا سخنت ازین چه برخیزد

روی چو زرست انوری را بس

وز کیسهٔ او زر این قدر خیزد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا