🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل ۱۴۰ : چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت

(ثبت: 164999)

چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت

با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت

عاشق ز سوز درد تو فریاد درنهاد

مؤمن ز دست عشق تو زنار برگرفت

عشقت بنای عقل به کلی خراب کرد

جورت در امید به یک بار برگرفت

شوری ز وصف روی تو در خانگه فتاد

صوفی طریق خانه خمار برگرفت

با هر که مشورت کنم از جور آن صنم

گوید ببایدت دل از این کار برگرفت

دل برتوانم از سر و جان برگرفت و چشم

نتوانم از مشاهده یار برگرفت

سعدی به خفیه خون جگر خورد بارها

این بار پرده از سر اسرار برگرفت

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا