🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل ۱۵۱ : گر جان طلبی فدای جانت

(ثبت: 165010)

گر جان طلبی فدای جانت

سهلست جواب امتحانت

سوگند به جانت ار فروشم

یک موی به هر که در جهانت

با آن که تو مهر کس نداری

کس نیست که نیست مهربانت

وین سر که تو داری ای ستمکار

بس سر برود در آستانت

بس فتنه که در زمین به پا شد

از روی چو ماه آسمانت

من در تو رسم به جهد هیهات

کز باد سبق برد عنانت

بی یاد تو نیستم زمانی

تا یاد کنم دگر زمانت

کوته نظران کنند و حیفست

تشبیه به سرو بوستانت

و ابرو که تو داری ای پری زاد

در صید چه حاجت کمانت

گویی بدن ضعیف سعدی

نقشیست گرفته از میانت

گر واسطه سخن نبودی

در وهم نیامدی دهانت

شیرینتر از این سخن نباشد

الا دهن شکرفشانت

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا