🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بیخبر از اینی غم، بر سرم چه آوردهست
سینهام پُر آه آری، قلبِ من پر از درد است
برملاتر از این کی دیدهای مگر؟ هستم
نقرهداغِ عشقت چون، رنگ و رویِ من زرد است
دل پریشیام هرگز، غیر از این نمیباشد
اختیار گیسویت، دستِ بادِ ولگرد است
در نیاوَرد سر از، جز جنون فقط عاشق
تا وفا در این دنیا، با جفا هماورد است
بر نبستهام طرفی، غیر بیخودی از عشق
هر که مثل من باشد، عاشق از خودش طرد است
کم چو من شوند آیا، کشته مردهات تا در
دل ربودن است ای گُل، چشم شوخ تو تردست؟
ترکِ خویشتن کردم، جان بدر ز تن کردم
عشقِ پاک ورزیدن، غیرِ بازیِ نرد است
رهسپار کویت شد، با امیدِ وصلت جان
دلشکستهتر حیفا، روزگار نامرد است
باید آب و جارو زد خانه، بر خدا رو زد
چون ستاره سوسو زد، ماه اگر که شبگرد است
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
تیر 25, 1402
درود و دستمریزاد👏👏👏💐💐💐
تیر 25, 1402
درود و سپاس فراوان حضرت دوست🙏🙏🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹🌹زنده باشید
تیر 25, 1402
جناب استاد حاج محمدی ارجمند
درود بر شما بسیار زیبا سروده اید
🙏💐🙏💐🙏💐🙏💐🙏🌿🍃
تیر 25, 1402
درودا سرکار عالی را . زنده باشید. 🙏🙏🙏🙏🙏🌷🌷🌷🌷🌷سپاسگزارم 🌿🌿🌿🌿🌿
تیر 25, 1402
سلام و درودها بر استاد گرانمهرم
بسیار زیباست
در پناه خدا
🌿❤️👏👏👏👏👌❤️🌿