🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۳۲۴ : برخیز ز خواب و ساز کن چنگ

(ثبت: 194285)

برخیز ز خواب و ساز کن چنگ

کان فتنه مه عذار گلرنگ

نی خواب گذاشت خواجه نی صبر

نی نام گذاشت خواجه نی ننگ

بدرید خرد هزار خرقه

بگریخت ادب هزار فرسنگ

اندیشه و دل به خشم با هم

استاره و مه ز رشک در جنگ

استاره به جنگ کز فراقش

این عرصه چرخ تنگ شد تنگ

مه گوید بی ز آفتابش

تا کی باشم ز چرخ آونگ

بازار وجود بی‌عقیقش

گو باش خراب سنگ بر سنگ

ای عشق هزارنام خوش جام

فرهنگ ده هزار فرهنگ

بی‌صورت با هزار صورت

صورت ده ترک و رومی و زنگ

درده ز رحیق خویش یک جام

یا از رز خویش یک کفی بنگ

بگشا سر خنب را دگربار

تا سر بنهد هزار سرهنگ

تا حلقه مطربان گردون

مستانه برآورند آهنگ

مخمور رهد ز قیل و از قال

تا حشر چو حشریان بود دنگ

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا