🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تو باور داشتی
سرانجام انجیر
افتادن از باور شاخه هاست
باور داشتی
چاقوها گاه با گلو می رقصند
سنگها با سبو !!
اما خطر کردی
تو می دانستی
حال هیچ حنجره ای ، حوالی ریسمان خوب نیست
می دانستی زنان رقصنده با باد
به ریش ریشه ها می خندند
اما خطر کردی ..
به راستی چه آقا بودی
وقتی از هشدار ” عشق ممنوع ” می گذشتی
وقتی ماهی ها در رود گریه ات
آب تنی می کردند
چه آقا بودی
وقتی می گفتی : مانا
به نظرت از این بادیه بادی خواهد گذشت
تا مریم ها را مهمان عطر روسری اش کنم ؟
……
چه آقا بودی رفیق
وقتی در شبیخون تبرها
به شکوفه نشستی …..
تربت حیدریه
۱۵ تیرماه ۱۴۰۱ به مجید قلیچ خانی و سادگی هاش و البته برای تولدش که دو روز پیش بود اما گوشی مدل پایین مانا هنگ کرد و مطابق معمول شرمندگی اش برای من ماند .
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (10):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (22):
اسفند 23, 1401
درود مانا جان
و سپاس از محبت هرسال و همیشگی
(و آن گونه هم نشد که میگفتی!
از ما نامی هم نماند
ما نوایی بودیم
که در بغض زیستن صامت شدیم)
با تشکر دوباره و عرض ارادت و ادب🌺🌺🌺🌺
پاسخ
اسفند 24, 1401
انقلاب بود ….
مانا مگر از کلماتت سیر شدی؟
این شعر نیست ..خونبهای خیابان هاست ….
سلام مجید جان
به قول شهریار :
آسمان گو ندهد کام چه خواهد بودن؟
یا حریفی نشود رام ، چه خواهد بودن ؟
هدف از کشمکش زندگی نامی ست
تو نماند ز من این نام ، چه خواهد بودن ؟
پاسخ
اسفند 23, 1401
مهرداد جان مانا
تو را ندیده ام
صدایت را نشنیده ام
گاه گاهی که سری می کشم از پنجره ی تنهایی
گاه گاهی که بخوانم شعری
پاک و زیبا و لطیف
یاد تو می افتم .
که چقدر خوب و ظریف
واژه ها را پی هم می چینی
به خداوند قسم
بیشتر از آنکه بخوانم شعرت
دلتنگت هستم
روزها می آیم
لب این پنجره ی باز کمی بنشینم
چشم می چرخانم
تا ببینم هستی
چشم من نام تو را
دل من یاد تو را
دوست دارند
خوش به حالت مجید
مهرداد یاد تو بود
حتما شعر تو را می خواند
خط به خط
بیت به بیت
دوستی چیست ؟ بگو !؟
من و تو دوست هستیم ؟
من و تو حبس قفس های کلامیم رفیق
همه ی حس و هوس ها و خیالاتم را
مثل سهرابی سپهری ، هر شب
می کشم رو کاغذ
تا به آواز شقایق در آن زندانیست
دل تنهایی من شاد شود
قفس کاغذی شعرم را
می سپارم به نسیم
تا سر کوی تو پرواز کنان
برسد بار دگر
مهرداد
دوست من
تو توانایی آن را داری
بگشایی قفس شعرم را
پاره کن کاغذ را
بشکن و تا کُن و دورش انداز
شعر من حرف شماست
شعر تو حرف من است
واژه هایی که بیان خواهند کرد
همه ی حس مرا
همه ی حس تو را
اشتراکی دارند
اشتراکی که همان دوستی است .
مهرداد جان روده درازی فی البداهه ی مرا ببخش
خیلی دلم برات تنگ شده بود.
پاسخ
اسفند 24, 1401
درودو سپاس چناب شبگرد چه نیمایی زیبا و دوست داشتنی است
دستمریزاد عزیز
🙏🙏🙏❤️❤️❤️❤️🙏🙏🙏
پاسخ
اسفند 24, 1401
انقلاب بود و
کلمات از کتابها به خیابان ریخته بودند
من به بیتی از بوستان سعدی
که قافیه اش را بغل کرده و می گریخت
آهسته گفتم :
آیا هنوز بنی آدم .. ؟
گفت : هیسسسس باتوم کم آمده
و نگین عمر بن عبدالعزیز را
زیر قیمت به چینی ها می فروشند
سلام عزیزم . خوش آمدی و این خطوط تا ابد در صفحه ی مانا عطر دوستی می پراکنند .
پاسخ
اسفند 23, 1401
سلام مانا جان
خیلی لطیف و صمیمانه بود
در پناه خدا شاد زی🌱👌👌👌👌👌🌱
پاسخ
اسفند 23, 1401
جناب مانا ارجمند
درود بر شما واحسنت بر قلمتان و احساس زیبایتان.
اینهم نوعی از عشق و محبنت و دوستی است که در قلب انسانها بی دریغ ولوله می اندازد و یادی می کند از کسی که دوستش داردِم
قلمتان را دوست دارم و احساس زیبای شما را می ستایم
در این نسیم بهاری که مژده ی رحمت خدا عطر آگین می کند کل هستی را برایتان بهترین لحظه های زندگی را در کنار خانواده ی ارجمندتان آرزو دارم.
بهاران در راه است.
🙏🌺🙏🌺🙏🌺💐🌿🍃
پاسخ
اسفند 24, 1401
از محلات محور
صدای آژیر تا خدا می رفت
و در آسمان ، ستاره ها از ترس تلسکوپ
ماسک زده بودند
در محلات محور ، ساچمه ها عاشق چشمان میشی جوانان می شدند
و
مردی که از شط تردید می گذشت
به من گفت
مانا تو را به گیس گلاله
تصویر این ابلیس را بگیسان
نسب بنرهای این خیابان به ابراهیم نمی رسد !
سلام و احترام و دعا و آرزوهای خوب برایتان دارم . شک نکنید روزی که ما نیز بخوانیم و برقصیم نزدیک است .
پاسخ
اسفند 24, 1401
انقلاب بود
و کودکان کار
پیرمردهای درونشان را رها می کردند
کوهی بر اثر اعتصاب غذا
تپه ای ماهور شده بود
و مناره های پا به ماه
اذان صبح را بالا می آوردند
سلام پدرجان
این منزل را منزه کردی و این دیوانه را نوازش نمودی . قدمتان بر دیده
پاسخ
اسفند 23, 1401
سلام مانا
شعرت را دوست داشتم و البته هم خودت و هم آقای رفیق را
تولد مجیدوووو هم مبارک باشد
باشید و بمانید برای هم و رفاقتتان پایدار
گوهر وجودتان مصون از گزند و تلخی روزگارا🙏❤️🌹
پاسخ
اسفند 24, 1401
انقلاب بود
و گوینده ی اخبار ،
خبرها را می جوید
می گفتند
یگان های موتوری
به آرزوهای مردم شلیک می کنند
و هرکس دهانش بوی شقایق بدهد
به خارزار تبعید خواهد شد .
مادرم هر شب آیه الکرسی را
در لانه ی یاکریم ها می گذاشت
و برای سنبلی که چارقدش را
به سرخی شعله ها بخشیده بود ،
اسفند دود می کرد
رسول جان خوش آمدی . بازم یادت رفت با کاربری ات بیای کچل 😅😅
پاسخ
اسفند 24, 1401
سلام و درود
تولدشان مبارک
روزگارتان به خیر و خوشی
پاسخ
اسفند 24, 1401
انقلاب بود
و غریو ها به جنگ هیس می رفتند
تبرها سر راه صنوبر کمین کرده بودند
و تیرها پیاده به پابوس سینه ها می رفتند
به نیکا گفتم : نازنین !
بی زحمت گردنت را بپوشان
طنابها همه نامحرمند
و جمجمه ات را بگو
گلوله ها برای دوستی ناباب ند
یادم هست آن روزها … آن مرد
نه با داس آمد و نه بر اسب
و این زن بود
که بر دوش باد سواره می آمد
و این زن بود که نام زندگی را
بر بازوی مرگ حک نمود
و نام آزادی را بر میله ها …
سلام و خیرمقدم . زحمت کشیدی عزیزم
پاسخ
اسفند 24, 1401
تو باور داشتی
سرانجام انجیر
افتادن از باور شاخه هاست
باور داشتی
چاقوها گاه با گلو می رقصند
سنگها با سبو !!
اما خطر کردی
درودو سپاس بر مانای عزیز و بزرگوارو استاد بلامنازعم
دستمریزاد و احسنت به این همه خلاقیت و زیبایی
هم شعرت و هم خودت و هم مرامت را ستایشگرانه دوست دارم
امیدوارم گه همواره شاد و سرحال و مانا باشید وبسرایید
مبارک رفیقمان نیز بادا
🙏🙏🙏🙏❤️❤️❤️🙏🙏🙏🙏
پاسخ
اسفند 24, 1401
انقلاب بود
کنار میل پرچم به آن بلوچ بی گدار گفتم :
شاید همین سرود
راهی برای سیراب کردنت پیدا می کرد
گفتی مردها آخرین بازماندگان صنوبرند
گفتی من ریشه هایی می شناسم
که به تیشه ها گفتند :
لطفا جوانه بزنید !
گفتی آدمی زاد ،
پرده ی نازک حریری ست
میان میله و پرواز !
می خواستم از تو بپرسم
چگونه توانستی
آن همه تشنگی را لاجرعه سر بکشی
که هنوز آبها از خشکی خجالت می کشند ؟
اما روز بعد
هشتک ها گفتند :
شعری خیس برای خدانور بگو
و من هرچه داغ تر می سرایم ،
قندیل بغضم کمتر آب می شود …
سلام جناب دوست . این محفل را نورباران نمودی بزرگوار . شک نکن این احساس دو طرفه س .
پاسخ
اسفند 25, 1401
درود بر سپید سرای گرامی
مانای عزیز
قلمتان نویسا
موفق و پیروز باشید 🌷🌷
پاسخ
اسفند 25, 1401
انقلاب بود
شفیره ها را به شرط وثیقه آزاد می کردند
و پاسپورت پرستوها توقیف بود .
مئ گفتند مراسم مقدس پاچه گیران است
و حوالی خیابان،
قلاده ی سگها را باز کرده اند .
سلام بر مرد نازنین سایت . خوش آمدید
پاسخ
فروردین 4, 1402
سلام و احترام
بسیار زیبا
چاقوها گاه با گلو می رقصند وسنگ ها با سبو👌👌
پاسخ
تیر 26, 1402
خوش آمدی و قدم بر چشم ما گذاشتی
پاسخ
تیر 30, 1402
🙏🙏🙏🌸ممنونم
پاسخ
اردیبهشت 22, 1402
سلام و درودبسیار زیباست👏👏👏👌
پاسخ
بستن فرم