🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
هنوز دوستت دارم
و دیده ی برزخم ، خیسِ اشتیاق
تا در این دیر دوری ، ریگهای حجاز را بسرایم !
نمی دانم در کدام عهد خوانده بودم
که بارانی از این بادیه خواهد گذشت ،
تا سرخی پیراهن یحیا را تازه کند .
شنیده بودم _از وارثان عصا و تابوت –
فرزند آفتاب
دشنه بر گلوی تاریکی خواهد نهاد .
تا اصنام سر شکسته ،
در پیشگاه آذر خودسوزی کنند .
آه نذر کرده بودم
اگر دست خیالم به دامن آب برسد ،
گلوی هاجر را ببوسم .
نذر کرده بودم
باز اگر خسته از طعنه ی طایف
از تنهایی این باغ گذشتی ،
یک دامن انگور اشک حبه کنم .
که آیات رنج را در هیچ مُصحفی نمی توان یافت ،
مگر دستهای من و دیدگان او
که وارثان روشن رودند .
شنیده ام چون به ستاره سفر می کردی ،
پای جبرییل از سرزنش افلاک تاول زد !
کوهی بر دلم نشسته است
که مانا
طی این طریق بی طاقت را سرودی دیگر بساز .
میان ما و امواج فاصله هاست !!
این عصا نسبش به ساقه ی کدام گز می رسد
که هنوز دیده به دیدار موعود روشن نکرده ایم؟
کریما
اندر خم ابروی آن الهه ام
در واژه زارهای سوخته ی سوران
که نصیب از نسیم نفس تو برده ست .
_کاش تا تب اشتیاق داغ است
باد گلاله ام را خبر کند _
چه کنم با بارانی که نمی آید از ناحیت نوح ؟
و تکلیف پنجره ی آرزو همچنان مکدر است ..
هی سلیمان سرودت خاموش !
قالیچه ی قیل و قال
زیر پای جنیان انداخته ای ؟
آصفی کو تا بگوید
معراج در مرام ماناست
که آواز احمدی سر داده است…
لامرد ۲۲ خرداد ۱۴۰۰
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (15):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (26):
شهریور 5, 1402
سلام و عرض ادب جناب مانای عزیز
باید به وعدهام زودتر از این وفا میکردم و عذرخواهم بابت تاخیری که پیش آمد. مانند همیشه باز هم میگویم مطالب را در حد وسع ناچیزم بیان خواهم کرد و بیشک دربارهی شعر شما بیش از این میتوان نوشت. با در نظر گرفتن میزان آشناییام با ویژگیهای قلمتان چند مولفه را درج و دربارهی آنها مطالبی را عرض خواهم کرد. خوانش چندین و چندبارهی شعرتان برای نوشتن این سیاههها برایم بسیار ارزشمند و لذتبخش بود.🌸🌺🌸🌺
تشخص
در طراحی معمول است که گاهی اوقات بهجای بررسی ارقام، توجه به دستهبندیها و… از موارد ملموسی چون طراحی پرسونا استفاده میشود. ذهن انسان با شخصیتها ارتباط بیشتری برقرار میکند تا با مفاهیم کلی. در اشعار مهرداد مانا اسامی خاص بهوفور یافت میشود و میتواند شعرش را از نظر عاطفی دسترسپذیرتر کند. این اسامی خاص میتواند به حافظهی مخاطب رسوخ کند و به درک معنای شعر بهصورت پیشینی منجر شود. البته این درک پیشینی بنابر میزان آگاهی مخاطب از مفاهیم مطرحشده در شعر متفاوت خواهد بود. باید در نظر داشت خلاقیت این شاعر در رقم زدن همنشینیهای بدیع است. این همنشینیهای تازه یا در حوزهی واژگان است یا شخصیتها. همنشینی بدیع شخصیتها بیشتر در ساختار عمودی شعر بروز میکند و همنشینی تازهی واژگان در ساختار افقی سطرها. مثالی از ساختن تصاویر بدیع با واژگان غریب را میتوان در این سرودهی شاملو مشاهده کرد:
کاشفان چشمه
کاشفان فروتن شوکران
جویندگان شادی در مجری آتشفشانها،
شعبدهبازان لبخند در شبکلاه درد.
با جا پایی ژرفتر از شادی
در گذرگاه پرندگان. (شفیعی کدکنی، 1389)
در این شعر هم چنین همنشینیهایی یافت میشود. مانند:
تا در این دیر دوری، ریگهای حجاز را بسرایم
یک دامن انگور اشک حبه کنم
پای جبرییل از سرزنش افلاک تاول زد!
عناصر اسطورهای
شعر آیهی معراج (مانند اکثر اشعار مانا) بهروشنی متاثر از اسطورههای ادیان ابراهیمیست. انتخاب این اسطورهها با توجه وجوه اومانیستیشان در قیاس با اساطیر دیگر ملل مثل خاور دور همسو با هدف شعری ماناست. باید توجه داشت که وقتی صحبت از اسطوره به میان میآید ما با مشتی قصهها، توهمات و عقاید بدون استدلال روبهرو نیستیم. «اسطوره بنیادی است، عرصهی نمایشیِ عمیقترین حیات غریزی ماست، عرصهی آگاهی بدوی انسان است در جهان، که میتواند به هیئتهای بسیار درآید و همهی عقاید و نگرشهای خاص به آن بستگی دارند» (گرین، مورگان، ویلینگهم، 1395). در نقد اسطورهشناختی یک اثر ادبی باید به تصاویر، مایههای یا انگارههای کهنالگویی و کهنالگو بهعنوان نوع توجه داشت (همان). بر این اساس میتوان به چند بنیان اسطورهشناختی در شعر آیهی معراج شاره داشت:
الف) سرخی پیراهن یحیا: سرخی نمادیست از قربانی، بینظمی، اختلال و ظلم. مانا بار دیگر عنصر دادخواهی و ظلمستیزی را با روایت خون دامنگیر یحیی سروده است. این نماد میتوانست سیاوش، عیسی مسیح یا حسینبنعلی باشد. اما سطرهای پیشین و پیرنگ کلی شعر میطلبیده که یحیی این بار را بر دوش بکشد.
ب) اصنام سرشکسته: بتهای شکسته نمادی هستند از کشته شدن شک و تردید یا ظهور دیدگاههای جدید در نگاه شاعر. ماهیت این ایمان چیست و میخواهد به چیز منجر شود را تنها شاعر میداند، بهسان رازی مکتوم و سربهمهر.
ج) وارثان عصا و تابوت: پارهای از این حکایات را شاعر از زبان وارثان عصای موسی و تابوت عهد (صندوقی حاوی دهفرمان) شنیده است. شاعر در اینجا به یکی از آبشخورهای اندیشهاش یعنی عهد عتیق اشاره دارد. عصا میتواند نمادی از هدایت، رهنمایی و دعوت به ایمان باشد و تابوت عهد نیز نمادی از قانونمندی و شریعت.
د) آب: آب نمادی از آگاهی، راز خلقت، تطهیر و رستگاریست. گویی شاعر در طلب رستگاریست و میخواهد با رسیدن به سرچشمهی رشد و باروری در اولین اقدام گلوی تشنهی هاجر را ببوسد. در این بین میتوان خود شاعر را حتی با آب که نشان رستگاریست یکی دانست. شاعر بهشکل یک رستگاری ازلی گلوی هاجر را تر خواهد کرد. هاجری که سر به فرمان ایمان نهاده است نه عقلانیت. گویی برای شاعر جوهرهی ایمان بر عقل برتری دارد. این بیچونوچرایی ایمان در نظر شاعر برایم تداعیگر نظرات سورن کییرکهگورست.
ه) آواز احمدی: در ادامه راجع به این بخش بیشتر توضیح خواهم داد. اما احمد در اینجا نمادی از کهنالگوی قهرمان است. شاعر در فراز پایانی از قهرمان شعر که خودش است منتها در آینهی احمد، پرده بر میدارد. تمام این فراز و فرودها و طی طریق در چند سطر آخر سروده معنا میشوند. عواطف سرکش و قهرمانمآبی سروده در زبان، روایت و ساختار شعر به راحتی قابل پیگیریست. از این منظر بنده بهطور کلی شعر آیهی معراج را اثری رومانتیک میدانم نه شعری مدرن و یا پستمدرن.
در امتداد گذشتگان
همانطور که اشاره شد، شعر آیهی معراج را میتوان شعری از چشمانداز مدرن دانست اما نمیتوان آن را شعری مدرن محسوب کرد. در جهانبینی شاعر جدید جهان پرشتاب، گذرا و سرشار از تکثر است (بودلر، 1398). در اثر مدرن خبری از قهرمان نیست، اگر هم باشد سایهای شکستهخورده از سنخ کهنالگوهاست. شاعر مدرن کسیست که از میان این همه هیاهو و روزمرگی جرقههای شاعرانه را شکار میکند و بهشکلی بیمارگونه درصدد جاودانه کردن آنهاست. شعر آیهی معراج مولفههایی را عرضه نمیکند که بتوان آن را در پرتو زندگی امروزی تفسیر کرد. البته صرف اشارات اسطورهشناختی، دست شعر را از عصر حاضر کوتاه نکرده است. برای مثال در آثار نیچه نقلهایی از کتاب مقدس آورده میشود اما از منظری انتقادی و چهبسا خردکننده. و یا مثال ادبی آن جیمز جویس که برای فهم آثارش نیاز به خوانشهای بینامتنی و دقیق میان اثر، کتاب مقدس و فرهنگ مردمان ایرلند است. در اثر ادبی مدرن انتخاب واقعیت از چند دیدگاه خطاپذیر و گزینشی انجام میشود. راوی شاید مشخص نباشد. وقایع ترکیبی هستند از تجربهی ذهنی، ادراک و ناخودآگاه. زمان تاریخی ممکن است با زمان شخصی و عاطفی اشتباه گرفته شود. موضوع اصلی آن آگاهی و تجربه است (وارد، 1400).
میتوان رگههای قدرتمندی از التقاطگرایی پستمدرن را در درهمآمیختگی اسطورههای این شعر مشاهده کرد، اما وجه قهرمانگرایی شعر آن را از ساحت بیمرکز و مسطح یک اثر پستمدرن دور میکند. آیهی معراج شعری رومانتیک، سوگوارانه و همدلانه است. نگاه شعر به اساطیر ابراهیمی بهخصوص پیامبر اسلام را باید در امتداد دیدگاه عرفا ردیابی کرد. دیدگاهی که عنصر اصلی آن عشق و موتور محرکهاش جذبه است. نوای شطح و طامات و بانگ اناالحق حلاجگونه را میتوان در عبارت آواز احمدی مشاهده کرد. این گزینش شاعر بوده است که روی کدام وجه دین (اخلاق، مناسک و عرفان) متمرکز شود و با چه رویکردی با آن برخورد کند. فارغ از قضاوت ارزشگذارانه بر این اقدام (شاید این رویکرد باب طبع چون منی نباشد) باید دید که شاعر در خلق شعر موفق بوده است یا نه. باید گفت نه تنها موفق بوده بلکه توجه به وجوه اسطورهای باعث شده است که شاعر سبک خودش در سرودن را نیز خلق و بازتولید کند.
نازمانمندی
به زعم هایدگر، فیلسوف آلمانی، زمانِ انسانی را میشود در دو دیدگاه قالببندی کرد: زمان کایرولوژیک و زمان کرونولوژیک . این دو اصطلاح ریشه در دو واژهی کایروس و کرونوس دارند. «کایروس» یک مفهوم کیفی از زمان است، به معنای وهلهی مناسب در زمان، زمان مناسب برای انجام کاری، زمان راستین عمل. منقطع و گسسته است. «کرونوس» بهطور کلی یک مفهوم کمّی از زمان، متداوم و پیوسته است (امورچادا، 1398). زمان در این شعر از سنخ کایرولوژیک است. تاریخمندی در شعر آیهی معراج از میان برداشته شده است. گاهی در عهد عتیقیم و گاهی صدر اسلام، و در فراز پایانی در اکنون شاعر. این عنصر یاریرسان شعریت شعر است، چرا که کلام را از حالت عرفی و منطقی خارج کرده است. شاعر گاهی همراه ابراهیم و هاجر است، گاهی همراه محمد و جبرئیل و زمانی همراه سلیمان و آصف. گویی مانا تاریخ را نه یک روند خطی بلکه چیزی مدور و تکرارشونده میبیند. او در این تاریخ دایرهوار با خیلی از شخصیتها همراه میشود برایشان میگرید، بر آنها غضب میکند و حتی گاهی با آنها یکی میشود.
نامکانمندی
رخدادهای گوناگون شعر در محدودهی خاورمیانه است اما مکان مشخصی ندارد. شاعر در حجاز، طائف، بینالنهرین، اورشلیم و سوران داستان سرگشتگیاش را با زبانی مستحکم بیان میکند. گاهی از عرش سر در میآورد و گویی به معراج رفته است. این ویژگی بیمکان-زمانی شعر را در هالهای رویاگونه میپیچد و آن را در دریایی رازآلود غرق میکند. شاعر بارها از کلیدواژهی «مزامیر مانا» در نامگذاری اشعارش استفاده کرده است که شایان توجه است. اگر سری به اوستا، قرآن و کتاب مقدس بزنید تشابه فرمی زیادی میان زبان و نوع روایتگری این کتب و شعر مانا مشاهده خواهید کرد. با این تفاوت که در شعر مانا زبان بسیار فشرده و شاعرانه و رازناکتر است. کریستیان بوبن از دیدگاهی عاطفی به کتاب مقدس مینگرد و مینویسد:«در شالوههای کتاب مقدس که بهسان بنیانهای دل آدمیست، از انسانی حکایت میرود و صحرایی. این انسان از تمامی پیوندهای آشنا میگسلد و آوای خویش را در صحرا ، بهسوی آن وجودی که بسی بزرگتر از اوست برمیآورد و با برآوردن آوای خویش، آن را مییابد» (بوبن، 1385).
البته باید توجه داشت در بعضی از سرودههای مانا مانند همین شعر تحت تاثیر ویژگی بیزمانی و بیمکانی، ارتباط سروده با اکنون و طبیعت از دست میرود. شعر دیگر نمیتواند حکایتی باشد که من خواننده آن را با قلب و ذهنم حس کنم. هرچند شاید چنین موردی جزو اهداف شاعر نباشد. اما بهنظرم افراط بیش از حد در کاربست این ویژگی میتواند شعر را به مرز تصنعی بودن بکشاند، هرچند بهنظرم تاکنون این اتفاق نیفتاده است و امیدوارم که هرگز رخ ندهد.
یگانگی در عین تکثر
آشوری در کتاب «عرفان و رندی در شعر حافظ» از ویژگی خاصی در شعر حافظ پرده بر میدارد. او با در نظر گرفتن نشانههای متعدد و مطالعهی تطبیقی دیوان حافظ با آثار عرفانی پیش از حافظ نتیجه میگیرد که حافظ، آدم، رند و… یکی و در مقابل ملک، زاهد، صوفی و… نیز یکی هستند. آشوری اشعار حافظ را در بستر نزاعی ازلی میان آدم و ملک تفسیر میکند، بهگونهای که نمود دیگر آن نزاع حافظ و زاهد است (آشوری، 1398). در شعر مانا هم شاید متاثر از این ویژگی (شاید هم نه) میتوان در عین تکثر به نوعی وحدت رسید. مانا، احمد و راوی شعر در حقیقت یک نفر هستند، یعنی خود شاعر. از دیگر سو سلیمان، ابرهیم، نوح، جبرئیل و… قرار دارند که به تناسب وقایع و تصاویر به کمک شاعر میآیند تا مفهومپردازی کند. حضوری گاه همدلانه و گاه انتقادی که نشان از بهرهگیری از بیشمتنیت در شعر ماناست (در باب این مقوله به تفصیل در شعر اینک ابرهیم توضیحاتی دادهام).
موسیقی داخلی و آشناییزدایی
اگر شعر آیهی معراج یا دیگر آثار مهرداد را بخوانید، خواهید دید با وجود نبود وزن عروضی، باز هم موسیقی شعر را احساس میکنید. واجآراییهای بیامان و مراعاتالنظیرهای افقی و عمودی بارزترین ویژگیهای قلم اوست:
تا در این دیر دوری، ریگهای حجاز را بسرایم («د» و «ر»)
نمی دانم در کدام عهد خوانده بودم («د» و «م»)
طی این طریق بی طاقت («ط» و «ق»)
که نصیب از نسیم نفس تو بردهست («س»)
قالیچه ی قیلوقال («ق»)
بهطور کلی آشناییزدایی را میتوان در سه سطح زبانی، مفهومی و سبکهای زبانی بررسی کرد (فیروزی، حسنزاده، آریان، 1398). باید توجه داشت که مانا در این سروده از وجوه خاصی از آشناییزدایی استفاده کرده است و از بعضی اقسام نه. برای مثال از قید یا صفت در جایگاه اسم استفاده نشده است و یا ارکان جمله خیلی جابهجایی ندارد. اما از تشبیه، تشخیص، مجاز و استعاره در راستای آشناییزدایی بهکرات بهره گرفته شده است. برخی از آشناییزداییهای زبانی و معنایی (نه سبکی و روایی ) عبارتاند از:
شنیده بودم _از وارثان عصا و تابوت – (تقدیم فعل بر ارکان جمله و وارثان عصا و تابوت مجاز از نویسندگان عهد عتیق)
یک دامن انگور اشک (دامن در جایگاه ممیّز قرار گرفته است که وابسته به عدد است (یک دامن). همچنین انگور اشک هم اضافهی تشبیهیست)
دست خیال (اضافهی استعاری و تشخیص)
دامن آب (اضافهی استعاری و تشخیص)
فرزند آفتاب (استعاره از ابراهیم بهگمانم)
گلوی تاریکی (اضافهی استعاری و تشخیص)
تا اصنام سرشکسته،
در پیشگاه آذر/آزر خودسوزی کنند (تشخیص)
مگر دستهای من و دیدگان او
که وارثان روشن رودند (تشخیص)
شنیدهام چون به ستاره سفر میکردی (ستاره مجاز از آسمان یا عرش)
پنجرهی آرزو (اضافهی تشبیهی)
قالیچهی قیلوقال (اضافهی تشبیهی)
ویراستهنویسی
توجه به استفادهی بجا و درست از نشانههای سجاوندی، فاصله و نیمفاصله میان حروف و بهطور کلی اصول ویراستاری متن علاوه بر تامین زیبایی ساختار شعر به خوانش بهتر آن هم کمک میکند. بهعنوان خوانندهای که روزانه با کتاب و مقاله سروکار دارم وقتی در متنی خواه شعر یا نثر این ویژگیها رعایت نمیشود دچار سختخوانی میشوم و پریشانی متن از نظر ویراستاری آنقدر ذهنم را درگیر میکند که از فهم محتوا در خوانش نخستین باز میمانم. بهنظرم اصلاح این مورد بدون اغراق به اعتلای بیشتر وجهی ادبی شاعری چون مانا و تاثیرگذاری کلامش کمک شایانی خواهد کرد. کتاب «آموزش ویراستاری و درستنویسی» اثر «دکتر حسن ذوالفقاری» از منابع ارزشمند ویراستاری متن فارسیست. یک نکتهی آخر هم که به ذهنم میرسد املای صحیح نام «آزر» با «ز» است. هرچند شاید شاعر در آوردن واژهی «آذر» قصد اشاره ضمنی به آتش را نیز داشته است.
سپاس از مهر نگاه و حوصلهی خوانندهی ارجمند
ارادتمند سینا دژآگه
پنجم شهریور ماه هزار و چهارصد و دو خورشیدی
منابع
1. آشوری، داریوش، 1398، عرفان و رندی در شعر حافظ، چاپ شانزدهم، نشر مرکز، تهران.
2. اُمورچادا، فیلیکس، 1398، کایروس (کایروس و کرونوس در آثار هایدگر)، ترجمهی علی رسولی، چاپ اول، نشر هزاره سوم اندیشه، تهران.
3. بوبن، کریستیان، 1385، نور جهان، ترجمهی پیروز سیار، چاپ دوم، نشر آگه، تهران.
4. بودلر، شارل، 1398، نقاش زندگی مدرن و مقالات دیگر، ترجمهی روبرت صافاریان، چاپ سوم، نشر حرفه نویسنده، تهران.
5. شفیعی کدکنی، محمدرضا، 1389، موسیقی شعر، انتشارات آگه، تهران.
6. فیروزی، حسن، حسنزاده، شهریار، آریان، حسین، 1398، «بررسی انواع آشناییزدایی در آثار مهدی اخوان ثالث»، مجله متنپژوهی ادبی، دوره 22، ش 79، ص 159-190، تهران.
7. گرین، ویلفرد، و دیگران، 1395، مبانی نقد ادبی، ترجمهی فرزانه طاهری، انتشارات نیلوفر، تهران.
8. وارد، گلن، 1400، پستمدرنیسم، ترجمهی قادر فخر رنجبری و ابوذر کرمی، چاپ هفتم، نشر ماهی، تهران.
پاسخ
شهریور 6, 1402
سلام
خوب است که اگر مانا همیشه ی خدا هفتش گروه هشتش است و فقط در دو هفته ی اخیر شوش ، بندرعباس و سیرجان و پرند را برای یک لقمه نان حلال متراژ کرده و شخم زده است ، اما در عوض از داشتن دوستان آگاه ، یکدل ، خطاپوش و نوازشگر محروم نمانده است . بابت آنچه نوشتی نه فقط بنده که ” هر انکه دارد هُش و رای و دین ” بر شما ” آفرین ” خواهد گفت . و اما حیفم آمد که در توالی آنچه قلم گهربار سینا نوشته است ، بنده نیز توضیحی کوتاه در مورد آیه ی معراج ندهم . که هم بی جهت صفحه ی نقد را اشغال نکرده باشم و هم دوستان جان را با برخی نیات نهان این سروده آشناتر کنم :
آنچه مانا در مورد اساطیر مذهب و ملت می نویسد از دریچه ی عقل نیست که از زاویه ی شعر است و چه بسا به بسیاری از آموزه ها و آورده های ادیان اعتقاد نداشته باشد . در مورد پیامبر اسلام نیز اگر شعرهای مانا را با مطالبی که در کتاب ” ادای دین به پسر عبدالله ” نوشته ام مقایسه کنید ، بیشتر متوجه تفاوت شعرهایم با دیدگاههایم خواهید شد . اما شعر نیز خود برادر وحی و اعجاز و عصمت است و طبیعی ست با این سه ، متحد و یکرنگ باشد .
اما داستان هایی که در اینجا به کار رفته است :
وارثان عصا و تابوت ( بنی اسراییل ) که ظهور پیامبر آخرالزمان را در کتب خود پیش بینی کرده بودند . یکی از آن نشانه ها ، تازه شدن خون پیراهن یحیا بوده است
عهد عتیق ( تورات ) عهد جدید ( انجیل )
خوانده بودم _ نمی دانم در کدام عهد ؟ _
اصنام سرشکسته در پیشگاه آذر
ابراهیم اصنام را شکست . اما خودسوزی اصنام در پیشگاه آذر هم به دلیل بت تراشی آزر بوده و هم آذر به معنای آتش به کار رفته . و اینکه چون محمد توحید را تکمیل کرد ، لذا بت ها خودسوزی کردند
در سفر به طایف پیامبر مورد ضرب و شتم قرار گرفت . و در خارج شهر به سایه ی باغی پناه آورد . غلامی به نام عداس به او انگور تعارف کرد و پیامبر به او گفت از کدام شهری ؟ گفت نینوا شهر یونس نبی . و پیامبر گفت یونس پسر متا بود . عداس تعجب کرد و پرسید نام پدر یونس را از کجا می دانی ؟ و الی آخر … . این داستان در چندین جا الهامبخش مانا بوده است :
من آن عداس عبوسم
که نام پدر یونس را با میخ به دیوار مغزم کوبیدم ( نامه ی سرانجام )
همچنین بحیرا ( راهب یهودی ) که منتظر محمد پیامبر آخرالزمانی بود و در دیری میان حجاز و شام ساکن بود . اصطلاح ریگ حجاز را شمردن استعاره از انتظار کشیدن است . در جای دیگر نیز این داستان را آوردم :
من آن بحیرای بیهوده ام
بر بام دیر دوری
که مبشر رسالت هیچ رسولی نشدم ( اسم شعر یادم نیست )
رستم از درخت گز تیری دوشاخه درست کرد و چشم اسفندیار را کور کرد :
این عصا
نسبش به شاخه ی کدام گز می رسد
که هنوز دیده به دیدار موعود روشن نکردیم ؟
..
در داستان معراج نیز می خوانیم که جبرییل تا جایی با پیامبر بود و بعد از آن گفت از اینجا به بعد را نمی توانم و مرا راه نمی دهند . پیامبر بر براقی ( اسبی که با آن طی افلاک کرده بود ) سوار شد و باقی را تنهایی رفت :
شنیده بودم چون به ستاره سفر کردی
پای جبرییل از سرزنش افلاک تاول زد
یا در جایی دیگر :
و آن هنگام که تایر براقی پنچر شد
ویزای عروج مرا هم باطل کردند
در آن بی هنگام که بنگیان از باده ی قالوبلی مست بودند ( نامه ی سرانجام )
آصف هم مشاور سلیمان بود . و سلیمان که بر قالی پرنده می نشست با کمک جنها بیت همیقداش ( بیت المقدس ) را ساخت :
هی سلیمان سرودت خاموش
قالیچه ی قیل و قال زیر پای جنیان انداختی ؟
آصفی کو تا بگوید
معراج در مرام ماناست
که آواز احمدی سر داده است ..
سینای نازنین باز هم سپاس ❤❤❤❤❤
پاسخ
شهریور 22, 1402
از اول تا آخر بدون توجه به بیحوصلهگی همیشگیام در خواندن متون از گوشی ،نوشته شما را خواندم و بسیار لذت بردم .سپاس از وقتی که گذاشتید که و خیلی عالی بود .
پاسخ
مرداد 25, 1402
سلام و احترام
بسیار زیبا و خواندنی
💐👏👏👌👌لذت بردم
پاسخ
مرداد 28, 1402
سلام شیدا خانم
امید که فروزان و افراشته باشید . سوالم از شما این است ، چطور یک غیرمسلمان و مخالف مذهب ، می تواند برای پیامبر اسلام شعر بگوید و ایشان را مدح کند ؟ آیا به نظرتان کار مانا درست است ؟
پاسخ
مرداد 25, 1402
سلام مهرداد جان .
بنظرم اگر هم دوره با نیما و سهراب سپهری و اخوان ثالث بودی ازهمه ی اونها پرطرفدارتر میشدی.
زاویه ی نگاهت درشعر منحصر به خودته که باور دارم نامت رو ماندگار میکنه و روزی شعرهای مانا رودردانشگاهها تدریس میکنن
درپناه حق
پاسخ
مرداد 28, 1402
و ضمن خوش آمد گویی به سلیم خان عزیز سوالم از شما نیز این است : آیا هنر به طور اعم و شعر به شکل اخص رسالتی بر عهده دارند ؟ یا باید در نقد شعر ، مبحث زیباشناختی محض را مورد توجه قرار داد ؟
پاسخ
مرداد 25, 1402
دستمریزاد آقا مهرداد نازنین …
زبان کاملا خاص سروده هایت به دل می نشیند، از صمیم قلب برایت بهترین ها را آرزومندم👏👏👏🌺🌺🌺
پاسخ
مرداد 28, 1402
معین جان درود بر شما
ایا داشتن زبان خاص و امضا در شعر یک امتیاز است ؟ و چه باید کرد تا به زبان خاص خودمان برسیم ؟
پاسخ
مرداد 28, 1402
سلام مجدد مهرداد جان …
حتما داشتن زبان خاص در شعر حُسن است، شاعرانی که از تقلید و یکسری کپی برداری ها که در بسیاری موارد ناخواسته هم پیش می آید پرهیز می کنند، اشعاری ارزشمندتر و ماندگارتر خواهند داشت…
البته پیش می آید که شاعر چون از شاعری دیگر بسیار شعر می خواند و اشعارش را دوست می دارد، اشعار آن شاعر در ضمیر ناخودآگاهش ثبت می گردد و سپس در یکی از اشعارش نمود پیدا می کند که از نظر من این امر تا اندازه ای اشکال ندارد، خود من تا مدت ها به دلیل علاقه بسیارم به استاد مرحوم سید محمود توحیدی ( ارفع کرمانی ) اشعارم رنگ و بوی سروده های ایشان را می داد ولی به مرور متوجه شدم اشعارم زبانی قدیمی پیدا کرده ولی پس از مدتی راه خودم را پیدا کردم و سعی نمودم بیشتر شعرم زبانی تلفیقی داشته باشد و کم کم امضای خودم را یافتم …
به نظر من شما نیز امضای خودتان را دارید و من شباهتی با سایر شعرا در اشعارتان نیافتم …
پاسخ
مرداد 28, 1402
امیدوارم کردی معین جان
و از اینکه برایم وقت گذاشتی ، ممنونم
پاسخ
مرداد 28, 1402
🌺🌺🌺🙏🙏🙏
پاسخ
مرداد 25, 1402
سلام مهرداد جان خوبی
عزیز جالب بود و پر احساس موفق باشید
🌹
پاسخ
مرداد 28, 1402
محمدرضای عزیزم
قبلش بگم یک نقد مانایی از بنده طلب داری ، که در فرصت مقتضی ادا خواهم کرد . و پرسش من از شما دوست نازنین این است ، اهمیت عنصر احساس در شعر چقدر است ؟ به نظرتان شعر می تواند بدون احساس باشد ؟
پاسخ
مرداد 25, 1402
نذر کرده بودم
باز اگر خسته از طعنه ی طایف
از تنهایی این باغ گذشتی ،
یک دامن انگور اشک حبه کنم .
که آیات رنج را در هیچ مُصحفی نمی توان یافت ،
مگر دستهای من و دیدگان او
که وارثان روشن رودند
سلام مانای عزیزم
بی بدیل ترین شاعر زمانه
یکتایی در هستی خاص خداست
و یکتایی در شعر امروز ایران خاص ماناست
ای کاش بتوانم حداقل هفته ای یکبار این اثر زیبا را بخوانم
شعر که در اوج است دکلماتور هم با صدای گرمش یک بال دیگر مرغ پرواز شده است.
کیف کردم
آفرین
در پناه خدا 🌱🌹👌👌👌👌👌👌👌🌹🌱
پاسخ
مرداد 28, 1402
و پدر نازنینم که از جان بیشتر می خواهمش لطف کرده و به پسر عاصی و دیوانه اش بگوید ، جایگاه مدح در شعر را چگونه می بینید ؟ ایا اصولا مداحی خوب است یا ناخوب ؟
پاسخ
مرداد 28, 1402
سلام پسرم
اکثر شعر شعرا مدح است
مدح خدا ، مدح معشوق، مدحطبیعت و در قدیم مدح پادشا و صاحب منصبان .
اکثر شاعران بزرگ ونامی عاری از مدح سلاطین نبوده اند .
اما مدحبرای به دست آوردن متاع دنیوی حتی اگر عاشقانه هم باشد ناصواب است مدح عاشقانه ای که به امید بوس و کناری باشد به عقیده بنده خوب نیست اما گاهی فردی شاعر به مدحمادرش می پردازد ویا شاعری بنا به ارادتش به شاعر ویا هنرمند واندیشمندی آن ها را مدحمی کند کجای این مدح ها بد است؟
یغما شاعر خشتمال نیشابوری شاعر ضد مدح است ولی هرچه بخواهید معشوقه هایش را مدح کرده است سراسر دیوان آن زنده یاد مدح معشوق است
بیا رفیق که تقسیم عادلانه کنیم
جهان و هر چه در اوهست از تو ، یار از من
اما برای کسب متاع دنیوی محال بود کسی را مدحکند
منبرای نان به یزدان هم نمی آرم سجود
این من و این پینه های دست من ، برهان من
بنده در غزلی به مدح یغما شاعر خشتمال نیشابوری پرداخته ام
کلکیغما را به سان نیشکر دانسته اند
از چه با او سر گران دارند. اگر دانسته اند؟
والی آخر
بنده مدح افراد ظالم را جنایت دانسته ومدح افراد بی ظرفیت را حماقت
در پناه خدا🌹
پاسخ
مرداد 28, 1402
و خوشبختی دقیقا همین است که پدری داشته باشی که چنین سخی و صبور به پرسش ها و ابهام ها و شبهاتت پاسخ دهد … و مانا به راستی چه خوشبخت است
پاسخ
مرداد 29, 1402
🌿🙏🌿
پاسخ
مرداد 29, 1402
درود بر شما ان شاءالله همیشه شاد و سلامت باشید 🌹🌹
پاسخ
مرداد 29, 1402
🌷🌷🌷🌷
خوش آمدید
پاسخ
مرداد 29, 1402
درود بر شما
مانا باشید و رستگار 🌹🌹
پاسخ
مرداد 25, 1402
درودتان باد جناب استاد مانا ادیب گرانقدر 🌞
☘️میان ما و امواج فاصله هاست !!
این عصا نسبش به ساقه ی کدام گز می رسد
که هنوز دیده به دیدار موعود روشن نکرده ایم؟☘️
چه زیبا با کلمات عشق بازی می کنید و می سرایید و خوانش اثر توسط بانو هم بسیار ارجمند است و دل نشین 🌹🎶
زنده باد 👏👏👏👏💯
که ناگفته به دل و جان می نشیند ☘️🌸🌺☘️🌹
قطعا اگر شاعر نمی شدید
استاد کلهر می شدید و سه تار می نواختید به سوزی و سازی 🎶🌟
حظ وافر بردم
سپاستان باد و شاعرانگی های تان مستدام
پاسخ
مرداد 28, 1402
سلام بر فیروزه ی عزیز
استاد کلهر همشهریم بودند . به نظرتان شعر و موسیقی چه پیوندی با هم دارند ؟ و آیا می توان این دو را سوا کرد؟
پاسخ
مرداد 31, 1402
درودتان باد جناب استاد مانا ادیب گرانقدر 🌞
عذر تقصیر دیر پاسخگو بودم
بنظرم شعر و موسیقی درهم تنیده اند،
موسیقی روح شعر است ،
و چه اتفاق جالبی که همشهری استاد کلهر گرانقدر هستید ،
ایشان بسیار سرآمد هستند در نواختن کمانچه و سه تار
شعر هم همین است موسیقی روح است، امواج و فرکانسی دارد که که بر خواننده تاثیر می گذارد.
پاینده باشید و سبز
🌱🌹🌹🌹🌹🌹🌱
پاسخ
مرداد 25, 1402
سلام و عرض ادب مانای عزیز و شاعر
مثل همیشه پر از ظرافت، نمادین و رازآلود سرودهاید. اگر ساده از کنار شعر بگذرم خودم را نخواهم بخشید. بازخواهم گشت تا با بضاعت اندکم بیشتر دربارهاش بنویسم.
قلمتان نویسا🌸🌺🌸🌺
پاسخ
مرداد 28, 1402
سلام بر سینای دانا . بی اندازه منتظرم و مشتاق تا چه زمان بذر دانایی را در این صفحه بپاشید
راستی سیناخان به نظرت خوانندگان شعر نیز در برابر شعر مسئولند یا فقط شاعر در قبال شعرش وظایفی دارد ؟
پاسخ
مرداد 29, 1402
سلام و عرض ادبی دوباره بر مانای ماندگار، شاعر مهر و معرفت
چه زیبا که با این خلاقیت از مخاطبان شعرتان پرسشگری کردهاید. جواب دوستان را خواندم و لذت بردم و آموختم.
بهنظرم شاعر تنها با سرودهاش متعهد است. یعنی باید جرقههای شاعرانه و آنی را صید کند و تا سر حد جنون شعرش را سنباده بکشد. بنده مسئولیت شاعر را تنها در خودمحوری، بیمارگونگی و توجه به بازتاب شکستها در عرصهی زبان میبینم. برای من فرم و زبان شعر مقدم بر محتواست، هرچند اگر شعری مطابق با سیستم ارزشگذاریای که به آن معتقدم بیابم، ارزش آن برایم صدچندان خواهد شد. شاعر کاربلد همیشه میان فشردگی زبان و قابل فهم بودن زبان شعرش برای مخاطب مرز ظریفی را رعایت میکند. اما برای خود من حتی اگر شعری از شدت فشردگی زبان و درونی بودن نشانهها بهگونهای باشد که هیچ نشانهای برایم رمزگشایی نشود، باز هم چنین شعری را بیمعنا و یا ناشاعرانه نمیدانم. شاعر تنها میتواند با بهکارگیری نشانههای درست از خوانش مدنظر شعرش تا حدودی مطمئن شود. البته عمر این اطمینان تا زمان انتشار یک شعر خواهد بود و پس از آن شاعر چه بخواهد یا نخواهد شعرش در چرخهی تفسیرهای فرامتنی قرار خواهد گرفت. کنترل رشتههای معناییای که بر شعر منتشرشده حادث میشود دیگر تحت اختیار شاعر نیست. کمکم خوانشهای متعدد یک شعر، خود دارای تشخصی معنایی میشوند و باز همین چرخهی خوانش بر آنها سایه میافکند.
در مقابل بهنظرم این مخاطب است که مسئولیتی سنگینتر بر دوش دارد. مخاطب باید با پیگیری نظام نشانهشناختی شعر در صدد یافتن رشتههای معنایی ویژهای باشد که از درونمایهی شعر نقاب بر میدارد. حال اگر نتیجه هر چیزی باشد فارغ از نیت شاعر میتواند معنادار تلقی شود. پارهای از معناهای دریافتی مخاطب شاید اصلاً در نیت مولف وجود نداشته باشد، اما بهنظرم همین ویژگیست که حیات یک متن (شعر یا هر محصول فرهنگی دیگری) را ممکن خواهد کرد.
پوزش از طولانی شدن پاسخ
سرزنده باشید و بدرخشید🌸🌺🌸🌺
پاسخ
مرداد 30, 1402
ممنونم سینای عزیز. خواندم و آموختم
زحمت کشیدی رفیق
هرچند همچنان منتظر نقدتان هستم که گفته بودی ( وی بسیار سمج بود 😅 )
پاسخ
مرداد 30, 1402
به روی چشم مانای عزیز
عذرخواهم از تاخیر پیش آمده. کمی مشغول جمعآوری منابع واکاوی هستم و اندکی هم گرفتاری پیش آمد.
در اولین فرصت سیاههام را تقدیم شعر روسپیدتان خواهم کرد.🌺🌸🌺🌸🙏
پاسخ
مرداد 31, 1402
زنده باد 👏👏👏👏💯
پاسخ
مرداد 26, 1402
درود بر شما زرّین قلم👏👏
موید باشید🌺🌱
پاسخ
مرداد 28, 1402
سپاس از تو خواهرم
خوش آمدی و خوشحالم کردی
پاسخ
مرداد 26, 1402
درود مانای گرامی
بسیار زیبا و لبریز از کنایه و احساس و شاعرانگی
دنیا بر مدار ارزوهای مقدست
و دور از غم دوران
مسرور باشیدو شادزی
🌺🌺🌺❤️❤️👏👏👏❤️
پاسخ
مرداد 28, 1402
برهان دوست داشتنی سلام
خوش آمدید عزیزم
آیا شاعرانی که زبان حال یک قوم یا یک ملت می شوند ( مثل مرحوم شیرکو بیکس ) ممکن است که در همان موضوع محصور و منزوی شوند ؟ یعنی برای دیگر موضوعات و یا دیگر مردم جهان فاقد ارزش شوند ؟
پاسخ
مرداد 28, 1402
درود مانای گرامی
یاد دبیر ادبیات دبیرستانم افتادم اول تمام کلاس ها از همه سوال می پرسید و بعد با همان سوالها کل درس اون جلسه رو توضیح میداد امیدوارم هرجا هست سالم و سرحال باشه
سوالی که پرسیدی خیلی کلیه و دارای زیرشاخه های زیادی هست و اگه بخوام خیلی مختصر پاسخ بدم باید بگم که شعر دارای یک زبان و یک پیوند و یک المان جهانی ست و مقید به هیچ چهارچوب زمان و مکانی نیست.به همین خاطر است که تمام اشعار شاعران بزرگ به تمام زبانهای دنیا ترجمه می شود چون زبان گفتاری بهانه ای ست برای انتقال یک تفکر بزرگ و این تفکر هرگز در قید و بند زبان و زمان و مکان و فرهنگ نخواهد گنجید.در مورد سوال دوم شما باید عرض کنم که شاعری نمی شناسم که هرچند بیشتر اشعارش اجتماعی باشد و شعر عاشقانه نداشته باشد و برعکس.هرچند قلم زدن همیشگی در باب یک موضوع هیچ وقت از توانایی و ارزش یک شاعر بزرگ کم نخواهد کرد.چیزی که مهم است و باید به ان پرداخت خلق یک اثر بی مانند و با شکوه و ماندگار است و اینکه شاعر باید زبان تاریخ روزگارش باشد که نگاشته می شود.یعنی وقتی تاریخ ایران سده ای خاص را می خوانیم و وقتی اشعار شاعران ان زمان را مرور می کنیم به یک حس مشترک برسیم و شاعر تداعی بخش و فانوس دار جامعه در عبور از بحران دوران خود باید باشد
🌺🌺🌺🌺
پاسخ
مرداد 28, 1402
سپاسگذار شما هستم برهان عزیز
اسباب زحمت تان شدم و البته به رحمت تان رسیدم . ممنون و باز هم ممنون
پاسخ
مرداد 26, 1402
درود بر شما شاعر توانا🌺🌸
پاسخ
مرداد 28, 1402
سلام
و می توانم به شاعر پله برقی این قول را بدهم که به زودی به صفحه تان خواهم آمد و همه ی سروده هایتان را مرور خواهم کرد ؟ از شما نیز پرسشی داشتم : جایگاه طنز را در شعر چگونه می بینید ؟ و اصولا فرق طنز و هزل و هجو را در چه می دانید ؟
پاسخ
مرداد 27, 1402
بهبه چه کردی همزبان عزیز 😍✔️❤️
دم شما گرم عاااااااالی بود عالی
نذر کرده بودم
باز اگر خسته از طعنه ی طایف
از تنهایی این باغ گذشتی ،
یک دامن انگور اشک حبه کنم…
پاسخ
مرداد 28, 1402
سیامک عزیز
غمت کم و دمت گرم
آیا فکر می کنید شعر می تواند به نجات انسان و جهان کمک کند ؟
پاسخ
مرداد 28, 1402
یه شنیدم…
اگه میخواین دنیا بهشت بشه
بسپاریدش به سه عده:
زنها، شاعرها، کودکان!
____________________________
پاسخ
مرداد 29, 1402
متشکرم سیامک عزیز ..
پاسخ
مرداد 28, 1402
درودها نثارتان استاد گرامی و خوش قریحه
چون همیشه بینظیر و فوق العاده سرودهاید
دستمریزاد
هنوز دوستت دارم
و دیده ی برزخم ، خیسِ اشتیاق
تا در این دیر دوری ، ریگهای حجاز را بسرایم !
واژهی هنوز در این شعرناب تا ابد این شعر را مانا نگه میدارد…
قلم توانا و طبع پر احساستان مستدام
🌹👏🍃🌿💐
پاسخ
مرداد 28, 1402
فقط می تونم بگم دلم برات تنگ شده
به خصوص در این شرجی مردافکن بندرعباس
اما سوال سهم مینا را هم بپرسم :
سرودن شعر کوتاه سخت است یا شعر بلند ؟ و آیا کلا سرودن هرکدام از اینها تخصص می خواهد ، یا شاعران بر حسب حجم احساسشان یا زمانی که در اختیار دارند ، می توانند کوتاه یا بلند بگویند ؟
پاسخ
مرداد 29, 1402
سلام و ارادت استاد عزیز و بزرگوارم
دلتنگی برای من
خیابانی یک طرفه است
تو رفتهای
من هنور میآیم…
بسیار بسیار خسته نباشید…خداقوت
خب میرسیم به سوال سخت شما😊
برای من که کلا در حرف هم کوتاه هستم توضیح دادن واقعا سخته…
من به شخصه خودم شعر بلند هم گفتهام ولی چون ذهنی کوتاهنویس دارم
سعی کردم جویده نویسی نکنم (یعنی ارتباط عمودی معنایی را معمولا نیمههای شعر از دست میدهم)و به همان شعر کوتاه بسنده کنم…گرچه معتقدم در هر شعر بلندی چندین شعر کوتاه نهفته است
به نظرم هر دو شعر چه بلند و چه کوتاه
میتواند سختیهای خاص خودش را داشته باشد
مثلا در شعرکوتاه باید دچار آفاتی چون ایجاز زیاد نشوییم که خواننده گنگ شود و از آن طرف توضیح اضافهای هم در شعر نیاوریم
شعر کوتاه باید حداقل پیامی به اندازه یک شعر بلند داشته باشد به قول یکی از اساتید بسیار عزیزم یک فرد عامی تصویر همان نوشته ما را ببیند و یک فرد اهل تفسیر و خاص معنای پشت تک تک کلمات شعر را… اینگونه میشود که اثری شاهکار ادبی میشود…
شعر کوتاه باید تاویل پذیر باشد و برای ماندگاری و قابلیت ترجمه پذیری تصویر داشته باشد
فضای احساس شاعر مخصوصا در شعر کوتاه باید اجرا شود نه گزارش
به نظرم سرودن هر شعری در هر سبکی شاعر خاص خودش رو میخواهد
میشود گفت نسبت به عصر حاضر (عجله و سرعت) شعر فست فودی هم میتواند طرفداران خاص خودش را داشته باشد…
تا بحال اینقدر حرف نزده بودم و ننوشته بودم
امیدوارم منظورم را توانسته باشم برسانم
شما خود در هر دو زمینه استادهستید من هم هر چه در این مدت کم از استادم یاد گرفته بودم را فقط بازگو کردم
امیدوارم همواره در پناه الهی همراه باخانواده محترم سلامت و شاد باشید
برقرار باشید و آرام دل استاد گرانقدر
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
مرداد 29, 1402
مینای عزیز
چقدر خوب است که هستید و در این بحث نیز شرکت کردید . برای مانا بودن دوستان نعمتی ست و مانا البته قدردان و شاکر است .
پاسخ
مرداد 28, 1402
مهرداد عزیز و گرانقدر
ادیب فرزانه
به گمان من
تو ، خودِ شعر و غزلی
شعر و غزل گفتنت بهانه است
سایه ی مهرت ماندگار
پاسخ
مرداد 28, 1402
اینکه شرعی مرا بیش از آنچه هستم می بیند ، همه از لطف و صفای باطنی اش است که باید قدرش را بدانم . اما محمدرضای عزیز به نظرت شاعران چقدر شبیه شعرهایشان هستند ؟ مثلا به نظرت می شود از طریق شعرهای یک شاعر ، مختصات شخصیت او را نیز به دست آوریم ؟
پاسخ
مرداد 28, 1402
سلام مهرداد جان چند مطلب مطلب اول اینکه تازه رسیدمنظر شما را خواندم مطلب دیگر اینکه هرچی گشتم پیدایش نکردم نمیدانم نظرت را برای کدوم شعرم نوشتی هر دو را مطالعه کردم نظرت گم شده مطلب بعد اینکه به جون شما به جون خودم دل شده ویرون شما (شهرام ) مطلب بعد اینکه من از نقد فرار کردم برادر اومدم یک سایت خلوت تر تا از نقد ها دور باشم البته نقد مانا .با معناست و جاودان و بر دیده منت .مطلب بعد اینکه شعر بدون احساس مانند انسان بی روح است و جز جسدی بیش نیستاحساس و عاطفه اگر نبودشعر و شاعری نبودچندین بار برای دیگران نقد زده اند دوستان و فرمایش کرده اند( احساسی) بود با (طعنه ) ولی از نظر من تا حسی برای نوشتن نباشد شعر معنای خود را از دست میدهد…و مخصوصا برای اشعار خودم حتما پر احساس و عاطفی مد نظر بوده و هست .در پناه حق یا علی .راستی شعرت را نخواندم شاید دوباره برای خواندن شعر برگردم🌹
پاسخ
مرداد 28, 1402
سلام محمدرضای عزیز
متشکرم که آمدید و نگاشتید . کشته و مرده ی مرامتم
پاسخ
مرداد 28, 1402
سلام و درود و ارادت
هماره آواز تان احمدی باد
پاسخ
مرداد 29, 1402
ممنونم از حضور ملایم و مهربان تان
پاسخ
مرداد 31, 1402
آیات رنج را در هیچ مُصحفی نمی توان یافت
درود بر مانای سپیدهای روسفید
لب مریزاد و نبض قلب و قلم تان همواره در تپش
نقطه ی قوت و بسیار برجسته در سروده های شما ، تبحر شما در بخدمت گرفتن موسیقی درونی ست.
در سپیدسرایی ، این موسیقی درونی ست که جای خالیِ موسیقی بیرونی رو پُر می کند .
ذهن موسیقایی شما خیلی خوب واژه ها را گُزینش و چینش می کند .
عالی بود دوست من
👌👏🌹🌹🌺
پاسخ
مرداد 31, 1402
سپاس از حضورتان شادان نازنین
ما اهالی منطقه ای هستیم که از بدو بچگی با رقص و ساز بار می آییم . و علاوه بر مجالس شادی و شیون ، مجالس آیینی مان نیز با موسیقی همراه است و بخصوص دف و تنبور بین ما مقدس است و بی طهارت به سراغ آنها نمی روند . و از طرفی در تمام مراحل کشاورزی و نیز دامپروری مان ، ابیات و ترانه های خاصی را اجرا می کنیم . و همه ی اینها بی تردید از مانا ذهنیتی ملودیک ساخته است . اما کشف این داستان توسط شادان عزیز برایم لذت و غروری دیگر داشت .
پاسخ
شهریور 14, 1402
عالی🙏🦋🌹
پاسخ
شهریور 14, 1402
سحرجان خوش آمدی . قدمت گل باران
پاسخ
بستن فرم