🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
گیرم که مرکبت منجنیق و مقصدت آتش
چه سود ؟؟؟
دگربارت خواهد گفت :
ای بنده ی بندی ام به بلایی دیگرت بیازمایم
همسرت را ببر و در لخت ترین صحرای برهوت رها کن ….
گیرم که خشت خشت خانه اش را هم ساختی وُ
پرده از پیراهن جانت
بر در و دیوار آویختی
گیرم که هزار صُحُف بی سرانجام هم سرودی و
سنگ و سایه را نیز به گریه مومن کردی
گیرم که از فرات افترای این جماعت گذشتی و
به کنعان کلامش پناه بردی
چه سود ؟؟
باز به سرودی در خوابت خواهد گفت:
” فرزندت با فر و فربه و فریباست
چاقوی بی چرا به چخماخ اجل تیز کن و
بر گلویش بگذار … !!! ”
چه خدای دیوانه ای داری ابراهیم !!!
دل خنک کن : که آنجا که عشق فرمان می دهد
پدر ، فرزند به قربانگاه می برد وُ فرزند
نعش آرزویش را به گورستان عدم !!
آه ابراهیم
بت تراش عاصی که اصنام بابل هنوز
از هیبت نامت به شب کابوس تبر می بینند .
من ابلیس این سروده نیستم
که به نکوداشت خدایت سنگم می زنی
مرا بشناس :
اسماعیل نامرادم
که در پیشگاه بهانه هایش گلویم را نشانه رفتی !!!
آن پرنده ی بی پروایم که به اثبات ایمانت کشتی
آه حیف از آن معجزه ی مرغان مرده ات
از آن رقص “شیوا” یت در شعله ها
حیف شد آن “ترانه ی توحید” ی
که در گوش شِرک سرودی .
برگرد ابراهیم
هوای دیده ی هاجر را به سِحر ساره ابری نکن
باور کن ابوعِمران به عُمران خانه ای کوشیدی
که پس از مرگت بتخانه ی آل نسیان شد
سودای کدام خدای خیالی ات را
سر بر این سنگ سودا گذاشتی؟؟
که مشهد شب بوها و
مسلخ یاسها بوده ست …؟؟
آه ابراهیم ..
کرمانشاه 26 بهمن 96
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (12):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (25):
تیر 8, 1402
سلام
توضیحی برای دوستانی که ممکن است با اصل داستان و اشاره های شعر غریب باشند :
۱- ابراهیم را بر منجنیق سوار کرده و به سمت آتش پرتاب کردند
۲- صحف : کتاب مقدس
۳- ابراهیم از فرات گذشت و به کنعان رفت . به همین جهت او را عابر می گفتند ( عبور کرده ) و آنچه به او و خانواده اش مربوط بود را عبری یا عبرانی می نامیدند ( گیرم از فرات افترا گذشتی و به کنعان کلامش پناه بردی )
۴- رقص شیوا : نوعی رقص در هندوستان که برای شیوا ( یکی از سه الهه ی هند ) اجرا می شود . در اینجا شیوا را به هر دو منظور استفاده کردم و معنای عادی واژه ی شیوا ( دلپذیر ) نیز اراده شده است
۵- عمران نام پدر موسا و از نسل ابراهیم است . به همین جهت برای ایشان کنیه ی ابوعمران را انتخاب کردم که با عمران به معنای آبادانی هم ایجاد جناس کند
۶- بلافاصله صنعت جناس تکرار شده و این بار در کلمه ی ” سودا ” که اولی به معنای هوس و نیت است و دومی به مفهوم سیاه . سنگ سودا = حجرالاسود
۷- در سال ۶۶ حجاج را به گلوله بستند و به همین جهت کعبه را مشهد شب بوها و مسلخ یاس ها نام نهادم . همینطور آل نسیان ( فرزندان فراموشی ) کنایتی به اولاد سعود است و هم طراز با آل سفیان
۸- دیوانگی در عرفان یک مقام است و اصطلاح خدای دیوانه در اینجا اگرچه به ظاهر نقد آزمون های خدا از ابراهیم است اما در واقع به معنای دیگری نیز هست و این ابهام و دوگانگی تعمدی ست برای درگیر شدن خواننده با شعر
۹- لب مطلب این است که شاعر به ابراهیم گفته هر کاری کردی انگار کوبیدن آب در هاون بود . چون بشر زحمات تو را نادیده گرفت و به راه دیگر رفت . اما نوع بیان آن می تواند استنتاج های دیگری را هم باعث شود که البته خاصیت کلام موهوم و مکنیه همین است ..
….
شعر اینک ابراهیم را همان چند روز اول با دخترم وطن که آن زمان تنها ۸ سال داشت دکلمه کردم . و یادمه چون موهاش فرفری بود هر زمان مادرش می خواست شانه کند از دستش فرار می کرد . آن موقع بهش گفتم اگر میخوای که شانه نکنیم برات این شعر را باهام بخوان ( در واقع این دکلمه یک نوع رشوه بود 😅😅😅 )
تفاوتهای دکلمه و متن شعر هم به خاطر حذف چند خط از شعر در زمان دکلمه بوده که عرف ما بر این است گاهی قسمتهایی از شعر را در دکلمه نمی آوریم . و هم به علت ویرایش هایی بوده که بعدا اعمال شده . به خصوص پورعمران که به ابوعمران تبدیل شد .
شعر برای من اگرچه اغلب طولانی رخ می دهد اما کاملا ناخواسته و جوششی ست و شاید سرودن آن به چند دقیقه هم نرسد . و بعدها که شعر از تنور درآمد ، ممکن است تغییرات کوچکی در آن ایجاد کنم . صنایع و آرایه هایی که می بینید به هیچ وجه کوششی نیستند و همان لحظه تایپ می شوند . و این را مدیون سالیان دراز انس با سعدی و حافظ و نظامی و عطار و فردوسی و مولوی و … می دانم .
اینک ابراهیم را با همه ی حواشی اش دوست دارم و به خصوص برداشتهای فراوانی که از آن شد . یکی نوشته بود انگار حج رفتی حجکم مقبول . و دیگری نوشته بود این شعر از زبان شیطان سروده شده … به هر حال شعر است و عالمی جدای از عالم آدمیزاد ..
در بین فامیل و طایفه ام بیشتر مرجع حل اختلاف و تصمیم گیریهای مهم هستم و یه جورایی کدخدا .. برای همین کمتر پیش می آید آنها را در جریان شعر قرار دهم . چون میان ما شاعر بودن از جذبه ی مرد می کاهد و او را جدی نمی گیرند . بنابراین دوستان مانا شمایید که قصور و عجوج او را به زبانی لطیف گوشزد می کنید و بر معایب بی شمارش چشم می پوشید و او را با همه ی نقصان و علت اش می پذیرید .
برای همین است که دوستتان دارم . حتا آنها که از آمدن به این صفحه می ترسند .
پاسخ
تیر 8, 1402
درودها بر مانای نازنین
♡♡♡
شعری زیبا خواندم
اما در خط پایان
چه کوبش نابی داشت
بر تاریخ ۹۶
انگار جانمایه کلام آوار شد
به همین سال
تاریخ را اینکونه باید سرود
افرین
♡♡♡
پاسخ
تیر 11, 1402
🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 8, 1402
درودها بر مانای نازنین
♡♡♡
شعری زیبا خواندم
اما در خط پایان
چه کوبش نابی داشت
بر تاریخ ۹۶
انگار جانمایه کلام آوار شد
به همین سال
تاریخ را اینکونه باید سرود
افرین
♡♡♡
پاسخ
تیر 11, 1402
مثل همیشه به این عاصی هرجاگرد لطف دارید شما
پاسخ
تیر 8, 1402
درود بر مانای عزیز و گرامی
اثری را رقم زدی که بزرگ ترین چالش بین دین و اخلاق است و این اتفاق رمز الود واقعا انسان را به خود فرو می برد که در این موقعیت سخت دین مقدم تر است یا اخلاق.و هرچه انسان در ان کنکاش می کند به نتیجه ای رضایت بخش نمی رسد.چندین و چند بار این مسئله در گذشته ذهن بسته و چشم کم بینای مرا درگیر خود کرد.از طرفی مهر و لطف خدا هرگز چنین اتفاقی را از بنده ی پاک خود نمی خواهد حداقل این چیزیست که در ذهن ما نهادینه شده ولی بارها هم پیش امده که در مسائل عادی اجتماعی خود به تضاد هایی بر می خوریم.مثال ساده اش اینکه عبور از چراغ قرمز یک جرم است ولی پلیس در شرایطی خاص این کار را می تواند انجام دهد.
جای صحبت زیاد است و مجال کم
سپاس از اثر ارزشمند و چالش برانگیرت
🌷🌷🌷
پاسخ
تیر 11, 1402
برهان بی بدیل عزیز
بی تردید ادیان و افکار اغلب داعیه ی اخلاق داشته و دارند و البته چون داستان خضر و موسا سخت است اگر توجیهات لدنی را بتوانی قبول کنی . خاصه در این دوره که عقل مرجع داوری ست
پاسخ
تیر 8, 1402
سلام بر شیخ
زیبا بود و قابل تامل با برداشتهای متفاوت
شاید روزی بتوانیم اسماعیل نفس خویش را به قربانگاه ببریم
ماناو توانا باشی😘
پاسخ
تیر 11, 1402
سلام رسول جان
همین الان از ترمینال مدرس شهر خودت دارم پاسخت را می نویسم ( سواری نی ریز تکمیل بشه راه می افتم ) من مبارزه با نفس را زیاد نمی پسندم مگر آنجا که به خودت و جامعه ات زیان بزند . چون بسیاری خواسته ها و تمنیات انسانی هستند که تمدن را پیش برده اند .
پاسخ
تیر 8, 1402
سلام و درود و خدا قوت
عید تان مبارک
پاسخ
تیر 11, 1402
عید مانا روزی ست که آزادی و برابری را تجربه کنیم . و چقدر سپاس و درود می تواند حضور لطیف شما را جبران کند ؟
پاسخ
تیر 8, 1402
درود جناب مانای گرامی و فرهیخته…
اندیشهای ژرف دارید…
دستمریزاد👏👏👏👏💐💐💐💐
پاسخ
تیر 11, 1402
و این اندیشه را بی شک مدیون دوستان همدرد و هم اندیش هستم که شما نیز از آن تبار نیک هستید
پاسخ
تیر 9, 1402
درود جناب مانا.چقدر زیبا و چقدر خاص👏👏👏🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 11, 1402
شیمای عزیز این تعاریف مرا همچنان که امیدوار نگه می دارد ، باری از تعهد نیز بر دوشم می گذارد تا بهتر و روان تر و هدفمندتر باشم تا سروده هایم نیز همانگونه شوند که فکر می کنم
پاسخ
تیر 9, 1402
آقا فوقالعاده بود ❤️💫🌹🌷
دم شما گرم
پاسخ
تیر 11, 1402
دم از دم مسیحایی شما دوستان گرم خواهد شد . وگرنه قلم مانا فقط وسیله ای بی اختیار و بی تمیز است
پاسخ
تیر 9, 1402
درودها مانای عزیز وزیبا قلم
شعر بسیار زیبایی وپایانی زیباتر
لذت بردم
قلمتون ماندگار 👏👏👏🌺🌺🌺
پاسخ
تیر 11, 1402
و زیباتر حضور دلپذیر شماست که این خلوت خانه ی تاریک را منور و منقش نموده است…
پاسخ
تیر 9, 1402
سلام
خوشحالم که از خوانندگان این شعر بلند و زیبایت بودم
در پناه خدا 🌱👌👌👌👌👌👌🌱
پاسخ
تیر 11, 1402
خوشحال تر منم پدرجان که شما را چون همیشه شایق و مشوق می بینم
پاسخ
تیر 10, 1402
درود
بهره بردم با آرزوی توفیق الهی برای شما 🌷🌷
پاسخ
تیر 11, 1402
و من هم بهره ها بردم از نیروی گرم و بخشنده ی شما
پاسخ
تیر 11, 1402
درود بر شما واین قلم زرنگار
شیرین و شیوا سروده اید
🙏🌸🌺🌸🌺🌸🌺🙏💐🌿🍃
پاسخ
تیر 11, 1402
چون هربار سایه گستردید و مهر آکندید…
پاسخ
تیر 12, 1402
گیرم که هزار صُحُف بی سرانجام هم سرودی و
سنگ و سایه را نیز به گریه مومن کردی
گیرم که از فرات افترای این جماعت گذشتی و
به کنعان کلامش پناه بردی
چه سود ؟؟
درودو سپاس بر مانای همیشه مانا و تیز بین و همه جانبه نگر و راستای تفکرش که هم تحفه ای برای سر دارد و هم دلبری میکند
دستمریزاد بزرگوار
دی شیخ با چراغ دراین سایت می گذشت و می گفت
بتاب که تابیدنت ارزوست
🙏🙏🙏🙏❤️❤️❤️🙏🙏🙏🙏
پاسخ
تیر 12, 1402
حضورتان نیز شعرگونه است
یعنی هم رهآوردی برای یادگیری ست
و هم تسکین و تسلیتی برای دل
خوش آمدی بزرگوار
پاسخ
تیر 12, 1402
درودتان باد
جناب استاد مانا ادیب گرانقدر 🌞
تاثیر گذار و ژرف در معنا سروده اید
زنده باد🍃🌺🌸👏👏👏💯
پاسخ
تیر 12, 1402
و مانا چه دارد جز دوستان پیدا و پنهانش که شعرش را چون متاعی گرانبها ارج می نهند و عیب و نقصش را به نظر خطاپوش می نگرند .
پاسخ
تیر 12, 1402
درود
و گاهی فکر میکنم شاید باید بپذیریم زندگی همین گیرم های پوچ یا نسبیت های متفاوت است ،معمولا زندگی برای هیچ کس رضایت بخش نیست و اصلا فلسفه ی رضایت و عدالت را از ریشه هرگز باور نکردم،اما این هم چیزی از دردمندی ما در عشق و در نکویی ها کم نمیکند،حتی اگر در خلاف نکویی قدم برداریم و باری در چیزی که همیشه بد می پنداشتیم شناور باشیم باز هم بعید میدانم به رضایت واقعی برسیم
مگر خود یا دیگران را فریب دهیم،پس زندگی همین گیرم هایی است که به قول شاعر آخرش هم باید گفت که چه؟!
باز بهانه ای و باز بحث بها و بی بهایی خواهد بود
این شعر را نمودی از درگیری هزاران ساله ی بشر در کشف رضایت یافتم
موفق باشی و همچنان یادت باشد که خوبی اش به آن است که میگذرد
تلخ و شیرینش به قول مرحوم پناهی نوش جان
🌺🌺
پاسخ
تیر 13, 1402
من که گفتم این آقا فقط توی شعر دژم است . بیرون از شعر فرق می کنه
منتها این ملت باور نمی کردند 😅😅
پاسخ
تیر 27, 1402
سلام و احترام مانا ی ادیب
درود بر شما
زیبا بود
🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 27, 1402
سلام
خوش آمدی مسعودجان
دلتنگت بودم
پاسخ
تیر 28, 1402
ارادت مانای عزیز
🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 27, 1402
سلام و عرض ادب جناب مانای ارجمند
شعرتان مانند همیشه زیبا، رسا و تاملبرانگیز بود. چندی پیش ز روی کنجکاوی سفر پیدایش را میخواندم. تلاقی این خوانش و رویارویی با شعر شما برایم جالب توجه بود. با کسب تکلیف ازاستادان و بزرگواران محفل پاک چند موردی را دربارهی «اینک ابرهیم» سیاهه میکنم. امید که در حد وسع ناچیز بنده موثر باشد.
بسیاری از زبانشناسان، فلاسفه و منتقدان پس از سوسور که زبان را نظامی خودارجاع میدانست، بر اهمیت متنگرایی در تحلیل متون تاکید داشتهاند. ژولیا کریستوا در دههی 1960نخستین بار اصطلاح بینامتنیت را به کار برد. بینامتنیت اصطلاحی پربسامد در آثار ساختارگرایان و پسساختارگرایان است. پژوهشگران و متنقدان با کاربست این رویکرد سعی میکنند وجوه یک متن را در پرتوافکنی دیگر متون بازشناسی کنند. ژرار ژنت، پیرو آثار کریستوا از مفهومی گستردهتر به نام «ترامتنیت» سخن به میان آورده است که بینامتنیت خود، یکی از شاخههای آن است. باید توجه داشت که اکنون نقدهای ترامتنی نه محدود به حوزهی ادبیات که در نقدهای آثار هنری و دیزاین هم کاربردی هستند. ترامتنیت پنج شاخه دارد:
بینامتنیت: بررسی رابطهی دو یا چند متن ادبی و هنری براساس همحضوری؛
بیشمتنیت: بررسی رابطهی دو یا چند متن ادبی یا هنری براساس برگرفتگی؛
سرمتنیت: رابطهی طولی میان یک اثر و گونهای که به آن تعلق دارد؛
پیرامتنیت: بررسی ورودیها و آستانههایی که برای ورود به جهان متن باید از آنها گذر کرد؛
فرامتنیت: بررسی رابطهی تفسیری، تشریحی یا انتقادی یک متن نسبت به متن دیگر.
البته هر کدام از این شاخهها خود دارای زیر گروههایی هستند. بهگمانم شعر شما را میتوان در راستای یک نقد ترامتنی مورد بررسی قرار داد، چرا که نشانههای آشکار و پنهان بسیار زیادی از این دست ارتباط در شعر وجود دارد. چنان که خودتان نیز آنها را واکاوی کردهاید. البته باید این نکته را نیز عنوان کرد نقد بر مبنای هر کدام از پنج حوزهی ترامتنیت کاریست شگرف و بسیار تخصصی که از عهدهی چون منی خارج است. اما میتوان مواردی که در ادامه عرض خواهم کرد میتواند در حکم جرقههای برای خوانشهای بیشتر و تخخصیتر این دست اشعار باشد.
کوتاهبررسی پیرامتنی
وقتی کتابی را در دست میگیریم عناوین، پیشگفتارها، پیشدرآمد یا چکیدهی پشت جلد، تصویر جلد و… مصادیق پیرامتنیت آن هستند. مانند وقتی که به مکانی تاریخی میرویم و در آستانههای آن با کتیبهها و سنگنوشتههایی مواجه میشویم. مصادیق پیرامتنی اثر جناب مانا را میتوان عنوان شعر و یک تصویر بارگذاریشده دانست. «اینک ابراهیم» میتواند نشانگر موضع شاعر از نوع رویاییاش با اساطیر ادیان ابراهیمی، بهویزه خود ابراهیم دانست. شاعر در بدایت امر تکلیفش را مشخص کرده است که میخواهد از دید یک سوژهی مدرن و چه بسا پسامدرن به اساطیر بنگرد. نشان این نکته را میتوان در کاربست واژهی «اینک» مشاهده کرد. واژهای که میتوان آن را بازنمای اکنون در نظر گرفت. همین پرامتن میتواند ذهن مخاطب را برای برخورد انتقادی شاعر آماده کند. این رویکرد را میتوان در یک بررسی فرامتنی مورد واکاوی بیشتر قرار داد.
تصویری که شاعر برای پیرامتنیت شعر در نظر گرفته است نقاشیایست اثر «فیلیپ دو شامپانی». این اثر دربارهی ماجرای ذبح اسحاق به دست ابراهیم است. پر واضح است که شامپانی، نقاش فرانسوی بلژیکیتبار، این اثر را از منظر روایات کتاب مقدس تصویر کرده است که در آن این اسحاق است که باید قربانی شود. از محتوای شعر اینگونه ادراک میشود که شاعر با تکیه بر روایات اسلامی این حکایت را دستمایه سرودن قرار داده است که در آن اسماعیل قربانیست. حال دو پرسش مطرح میشود. نخست آنکه بهتر نبود نام خالق نقاشی در قسمتی از پینوشت شعر درج میشد؟ دوم آنکه اگر شاعر متکی به روایت کتاب مقدس این واقعه را نسروده است، چرا باید از این نقاشی بهعنوان یک نشانهی پیرامتنی استفاده کند؟ در پاسخ به پرسش دوم میتوان فرض کرد شاید قصد شاعر اشارهی تفاوت روایی میان کتاب مقدس و منابع اسلامی بوده است. البته این یک احتمال است چرا نشانهای دال بر این مدعا در شعر و پینوشتهای آن یافت نمیشود.
رعایت نشدن قواعد فاصلهگذاری میان حروف (فاصله و نیمفاصله) کمی بر آراستگی ظاهری شعر لطمه وارد کرده است. البته آراستگی نگارشی یک متن از ویژگیهای خود متن است نه پیرامتن آن. بنابر اصول روانشناسی گشتالت، در رویارویی آغازین مخاطب با یک پدیده درک کلیات بر جزئیات ارجحیت دارند. یعنی ذهن به صورت ناخودآگاه تمایل دارد اجزای مجزا را هماهنگ و کموبیش یکپارچه در نظر بگیرد. بنابراین زیباتر است که آراستگی یک متن را با رعایت درست فاصلهگذاریها تضمین کنیم.
کوتاهبررسی سرمتنی، فرامتنی و بیشمتنی
حال شاعر چرا ابراهیم را انتخاب کرده است؟ قصد شاعر همانگونه که در تشریح شعرش بیان کرده، عتاب و گلایهای شاعرانه است خطاب به ابراهیم (هرچند بهنظرم بهتر بود شاعر تنها به ارجاعات اثر اشاره کند و اجازه دهد شعر در جریان خوانشهای متعدد زنجیرههای معنایی خودش را بیابد و بیافریند). ابراهیم ،فارغ از وجه اسطورهای یا تاریخیاش که مورد دعویست، کارکتری اثرگذار در فرهنگ خاورمیانه، آفریقا و غرب است. چرا که سرگذشت این شخصیت از درگاه ادیان سامی یا ابراهیمی چون یهودیت، مسیحیت و اسلام به فرهنگهای یادشده رسوخ کرده است. برای مثال در فرهنگ خودمان، کاشفی سبزواری در کتاب «فتوتنامهی سلطانی» از ابراهیم با عنوان «ابوالفتیان» یاد میکند. سعی او این بوده است که با انتساب سند فتوت به ابراهیم، مهر تاییدی بر مشروعیت آن زده باشد. فتوت یکی از نحلههای عرفانی، اجتماعی و پهلوانیست که قرابت زیادی با تصوف دارد. این تنها مورد کوچکی بود از اثربخشی خرد و کلان این دست اسطورهها در تار و پود فرهنگیمان.
همانگونه در فراز اول اشاره شد، شاعر میخواهد از بستر فرهنگی خودش و همین جایی که ایستاده است با ابراهیم به گفتگو بنشیند، برای همین پارامترها و ارزشهای اکنون را در چنتهاش دارد. بنابر نظریهی گفتمان در آثار فوکو قوانین و قاببندیهای رویارویی ما با پدیدهها و چگونگی واکنشمان را محدودیتهای یک گفتمان تعیین میکند. سوژهی فوکویی که در جایگاه «مفهوم خود» مینشیند، هویتی یکپارچه و ذاتی ندارد، بلکه تنها سوژهایست در معرض گفتمانهای گوناگون. بهنظر میرسد این اثر باید در چارچوب و موازین امروز اما با نگاهی به گذشته، خوانده شود. این نکات نشانگر یک مصداق سرمتنی و آغازگر یک فرامتن هستند. مصداق سرمتنی این است که شاعر از تعلقش به فرهنگ ایرانی آگاه است، فرهنگی چندوجهی و متنوع که میتوان اسطورههای سامی را یکی از وجوه تاثیرگذار آن تلقی کرد. برای همین شاعر با ریشههای فرهنگیاش کلنجار میرود. برآیندی از این موارد، شعر را وارد عرصهای فرامتنی و انتقادی میکند.
مواردی که شاعر آنها را در پینوشت شعر بیان کرده است، در حقیقت بیانی بیشمتنی در تشریح ارجاعات شعر است. این ارتباط در فرازهایی چون «هوای دیده ی هاجر را به سِحر ساره ابری نکن» از نوع همانگونگی و در بخشهایی مانند «گیرم که هزار صُحُف بیسرانجام هم سرودی و…» از نوع تراگونگیست.
از اطالهی کلام عذرخواهم. درحقیقت قصدم این بود که علاوه برای موارد در حد توان ارتباط بیشمتنی و فرامتنی اثر با فرازهایی از «ترس و لرز» اثر سورن کییرکهگور را نیز بررسی کنم. اما از انجام سرسری آن صرف نظر کردم؛ چراکه این کار پیگیری یک روند ارجاعدهی دقیق میان متون را میطلبد. شاید در آینده اگر فرصتها فرار نکنند و تقدیر یاری کند، سیاهههایی را در این راستا تقدیم نگاهتان کنم.
ارادتمند
سینا دژآگه
بیست و هفتم تیرماه هزار و چهارصد و دو خورشیدی
پاسخ
تیر 27, 1402
سلام سینای عزیز ( و چقدر سینا در دفترهای مانا آشناست :
حالا هی به من زل نزن سامری
من سواد سینه ی سینای کسی هستم
که خدایش
از گوساله ی تو شاعرتر بود
یا :
صلح بود
و سربازان خسته ی نیل
با لالایی ام کلثوم
به خواب ارض موعود رفته بودند ….
و ….
خوب دوباره سلام سینای عزیز
این همه زحمت که بر خود هموار کردی چنان است که با یک تشکر ساده جبران نمی شود . البته با فوکو و کی یر کگارد آشنا هستم . اما باقی اصطلاحات و عناوینی که فرمودید را الان و از محضر شما یاد گرفتم
در مورد نقاشی .. من نمی دانستم تابلو از کیست و فقط از گوگل اولین و بهترین تصویری که فکر می کردم با شعر متناسب است را انتخاب کردم. و بایت توضیحاتی که ارایه کردی سپاسمندم
تعداد شعرها _ اگر بشود نام همه ی آنها را شعر گذاشت _ ۱۵ دفتر است که ” اینک ابراهیم ” از دفتر یازدهمه ( سروده های سرشکسته ) و داستان از این قرار بود . پای شعر خانمی در جایی زیاد می رفتم و چون به قلمش علاقه داشتم معمولا دست به تشریح کارهاش می زدم . اما ایشان بر پای برخی ملاحظات کمتر صفحه ی بنده می آمد . من هم فکر کردم شاید خوش نداشته باشند و از این رو محدود کردم . اما ایشان از این سردی گله مند بود و معتقد بود من براش بنویسم اما او ننویسد . گفتم میخای مث اسماعیل قربانی ام کنی؟
این جمله در ذهنم نقش بست و چند دقیقه بعد به این نوشته تبدیل شد که زحمت واکاوی اش در این سایت به گردن شما افتاد و مرا نسبت به فضای خوبی که بر این سایت سایه افکنده ، امیدوارتر کرد
اما بزرگوار جای این کنکاش در ستون نقد است . که چه بسا دوستانی مثل مانا به خوانش چنین اطلاعاتی نیازمند باشند ..
پاسخ
مرداد 6, 1402
درودتان باد جناب استاد دژاگه ادیب گرانقدر
بسیار آموختم
زنده باد👏👏👏
پاسخ
مرداد 6, 1402
سلام و درودبسیار زیباست
لذت بردم
و چقدر عمیق و با مفاهیم عالی
ستودنی است شعرتان
رقص قلمتان مانا
💐
پاسخ
مرداد 6, 1402
زحمت کشیدید و رحمت آوردید ..
پاسخ
بستن فرم