🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 تولٌدِ بد موقع وغافلگیرانه ی من !

(ثبت: 3446) اسفند 3, 1395 

چون که افتادم به روی خاک دیدم بس سیاه ست
قابله بس زیرک است و گوئیا از مافیا ست …

این چه تبعیدی است در این دار فانی ! لعنتی !
پس مرا شستند و در قنداق … انگار آسیاست

من ندانستم گناهم نزد مادر در چه بود ؟!
بهر چه اخراج گشتم به جهانی که « ریا » ست

تک و تنها مستقل بودم برای خود ، چه خوب
لیک اینجا هرکسی بهر خودش یک اولیاست

آن سکینه شَل چنان در صورتم خیره شده !
او ندارد آینه ؟ انگار خود یک « ماریا » ست

کلفت حاجی مَمَل گفته است زشتست این پسر
لیک تقدیر است و اینهم یک مشیٌت از خداست

دخترهمسایه گفته راست گفتی : زشت هست
روی خود نادیده و در بندِ یک صلٌ علی ست ؟

خاله ی همسایه ی یک سال پیش عمٌه ام
گفته به به چه دماغی همچو دالان ِ سراست !

چشمهایش کوچک و لبها بنفشست این عجب
گونه ها برجسته ، لبها قاریِ حول ولاست 

وزن کرده قابله گفته ست این خشکاله است !
گوئیا هر بچٌه ای کالای بازارِ خطا ست …

خواهرم گفته عجب بحث شما نقد یست تُند
این که می بینید مخلوق است و انعام خداست

مملکت پُر گشت از خیلِ خُلِ ایراد گیر …
آنکه همٌت در خطا پوشی نماید کیمیاست

از ازل نامش علی بودست و پسوندش رضا
آیت اللهی یکی قوم بزرگ شهر ماست

از گروه عشق حق ٌ ، روحانی و دانش پژوه
گر نویسد ، یا سُراید ، لایق صد مرحباست

پدرم فرمود اشهد  … بردوگوش کوته ام
گوشهایم یک تفاوت …. با تمام اشقیا ست !

چهارم اسفند تاریخی است بر تبعید من …
از هزار و سیصد و بیست و چهار، الله خواست

با همه بد شانسی و بد بختی و بد طالعی …
باز خوشحالم که این زندان ز مُلکِ آریاست

آنکه خوانَد شعر من را و نچاپد در جهان
شعر خوانی عاقل از مُلک شهود بی ریاست