🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 *ساقی نامه

(ثبت: 260694) خرداد 26, 1402 
*ساقی نامه

اشاره: در سال 1357 شمسی و در یکی از روزهای تابستانی ، انجمن ادبی صبا در باغشاه فین کاشان تشکیل شده بود.در پایان جلسه استاد فقید مصطفی فیضی (رئیس انجمن و از نوادگان ملامحسن فیض کاشانی و ملاصدرا) پیشنهاد کرد که اعضای انجمن به تأسّی از شاعران پیشین «ساقی نامه» بسرایند.من «ساقی نامه» ی ذیل را سرودم و هفته ی بعد در انجمن خواندم و مورد تشویق قرار گرفتم.آن زمان جوانی بیست ساله بودم.«ساقی نامه» بی کمترین ویرایشی برای نخستین بار است که منتشر می شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ساقی از آن می که سرور آورد
در ظلمات آیت نور آورد

گرد تعلّق بزداید ز دل
تیر تعقّل بنشاند به گل

رشته ی تدبیر ز هم بگسلد
پرده ی تزویر به یکسو هلد

مستی دائم دهد و سرخوشی
بی خبری آورد و بیهشی

معجزه ی عیسی مریم کند
جمله ی تن روح مجسّم کند

دفتر اندیشه به نیران نهد
مصحف غم را خط بطلان کشد

جلوه ی کوثر کند و سلسبیل
محرم اسرار شود چون خلیل

یک دو قدح پر کن و دستم بده
در دل شب مژده ی هستم بده

پی سپرم در ره ابرار کن
شمع رهم آه شرر بار کن

جام بده ، جام زدستم به سنگ
آمده دل باز ز دستم به تنگ

توبه پذیرا ! بپذیرم به جود
تا به خضوع آورم این جا سجود

دل شده خونرنگ چو کفّ الخضیب1
رنجش بیمار میفزا طبیب!

مانده به پنج وششم2 ای جمله دید
مهره از این پیش به ششدر 3 رسید

نقره به آهن شده در هفت وهشت4
چاره کن ای لولی دور از پلشت

هست همه صورت شیٌ عجاب
نقش شگفت آورت ای گل نقاب

تلخکِ شور آور ِ شیرین حضور
گس مزه تُرشا بر ِ اندوه شور

برده گرو رنگ رخ حور عین
ناب تر از جرعه ی ماء مَعین

از دل خم تا که به ساغر شود
شرب طهورش نه برابر شود

در قدحم ریز و دلم شاد کن
از غم بیش و کمم آزاد کن

نیست روا می به سبو در حجاب
خسته خماری چو عزب در عذاب

نیستم از پیر چو فتوا پذیر
خنده زنان پنبه ز مینا بگیر

باده ی توحید تو را در سبوست
عالم تجرید مرا آرزوست

ساغر ازین دست گذارم به دست
مستی جاوید مرا زین می است

قسمت از این باده کن ای جان پاک
تا که بر آیم به فلک زین مغاک

دیده ی حسرت به سبو تا به کی؟
دربدر برزن و کو تا به کی؟

بال و پرم زین می جانساز ده
صعوه ی دل را پر پرواز ده.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نویس:
1.کفّ الخضیب از کواکب ثابت است…اصطلاحآ حنا به دست بسته.
2،3،4.از اصطلاحات بازی تخته نرد(رجوع به لغت نامه).

 

 

نظرها 12 
  1. علی معصومی

    خرداد 26, 1402

    درودها برذشما
    حضرت استاد خوش عمل کاشانی نازنین

    یاد ایامی جوانی یاد باد
    یادی از ان روزهای شاد باد
    ♤♤♤
    بازی نرد است خیال تو و
    سینه من اه سراسر شده

    شعله شوق است نگاه تو و
    دیده من واله دلبر شده

    در شش و بش مانده ام و کار تو
    بستن راه من و ششدر شده
    ✍فی الحال
    ♡♡♡

  2. طلعت خیاط پیشه

    خرداد 26, 1402

    درود بر استاد خوش عمل ارجمند
    بسیار زیبا سروده اید.
    🙏🌸🙏🌸🙏🌸🙏🌸🙏🌸🌿

  3. طارق خراسانی

    خرداد 26, 1402

    سلام و درود بر افضل الشعراء
    استاد گرانقدرم حضرت خوش عمل کاشانی

    خداوند به ما سعادت داده است امروز در کنار کسی باشیم که تا این چرخ می چرخد نام و آوازه اش در آن خواهد بود.
    ساقی نامه زیبایی ست
    انجمن های شعر خدمات ارزنده ای به شعر و ادب کشور داشته و دارند و خوشحالم انجمن ادبی شعر پاک با حضور شما گرانمهر گرانمایه و دیگر عزیزان در خدمت شعر و ادب است و جا دارد بار دیگر از دختر عزیزتر از جانم خانم پانته آ عسکری بابت مدیریت عالی این انجمن از صمیم دل تشکر و به ایشان خدا قوت بگویم ما نمی توانیم زحمات این بانوی فداکار را جبران کنیم از خدا می خواهیم ایشان را سلامتی و طول عمر با عزت عنایت فرماید.

    در پناه خدا شادزی استادم 🌱♥️👌👌👌👌👌♥️🌱

    • درود بر استاد طارق خراسانی عزیز که کمین ارادتمند را متصف به اوصاف خود فرموده اند…..

  4. معین حجت

    خرداد 26, 1402

    درود استاد جان …
    جای بسی تعجب است که یک جوان بیست ساله چنین پخته بسراید …
    استاد شما از چند سالگی متوجه این استعداد خدا دادی شدید ؟؟؟

    • استاد حجت عزیز را درودها…..ارادتمند از 14 سالگی متوجه طبع شعر در خود شدم و به سرودن پرداختم. برای پدرم که شعرشناس بود و بعد استادان انجمن ادبی عجیب می نمود که دو عنصر وزن و قافیه را با دقت تام در شعرم رعایت می کردم.برای خودم عجیب نبود چون در هر فرصتی شعر بزرگان را با دقت مطالعه می کردم و می آموختم.از هر جا پول به دستم می رسید ـ چه توجیبی هفتگی که پدر می داد ؛ چه عیدی های سالانه ـ برای خرید کتاب شعر هزینه می کردم. در خانواده ای می بالیدم که همه ی اعضایش با شعر آشنا بودند.مادربزرگم (ننه آقایم) با آن که سواد خواندن و نوشتن نداشت دهها سوره از قرآن و بیش از ده غزل از حافظ را از کودکی به حافظه سپرده بود و همیشه مترنم به آن بود….مادرم که استاد در قالی بافی بود هر وقت پشت دار قالی می نشست تا ببافد مترنم به دوبیتی هایی از بابا طاهر و فایز دشتستانی بود….پدرم استاد مسلّم قرائت قرآن و مداح افتخاری اهل بیت روزش را بدون خواندن شعر از بزرگان شعر و ادب به شب نمی رساند …..خلص کلام در چنان محیطی پرورش جسمی و روحی یافتم….پدرم مرا در دبستانی ثبت نام کرد که مدیریتش بر عهده ی روحانی ای روشن و آگاه و ادیب و شاعر بود.میرزا علی محمد مدرس کاشانی تنها مدیر و معلمی بود که هفته ای دو ساعت برای دانش آموزان مدرسه ی ملی اش ـ غیر انتفاعی در اصطلاح امروز ـ شاهنامه ومثنوی معنوی و گلستان سعدی را تدریس می کرد…. عشق به مطالعه ی شعر و همه ی اوقات فراغت خود را صرف خواندن و طبع آزمایی و تمرین و ممارست کردن هر مانعی را از سر راهم بر می داشت……و چنان بود که چنین شد!

      • معین حجت

        خرداد 27, 1402

        خدا حفظتان کند استاد عزیز💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐

  5. برهان جاوید

    خرداد 26, 1402

    درود بر استاد خوش عمل گرامی
    و درود بر این طبع بلندتان

    🌹🌹🌹❤️❤️❤️👏👏👏

  6. محمدعلی رضاپور

    خرداد 27, 1402

    سلام و درود 🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا