🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
مشاعره ی حضرت استاد صباغ کلات و مهربانو
چنانت دوست می دارم ؛ که پای از سر نمی دانم
کلاف ، آشفته سرتر شد ؛ ز رشته ، سر نمی دانم
خدایم ، کعبه ی دل شد ؛ شود یک کاسه ، با عاشق
به از این ره ، نمی جویم ؛ به از دلبر ، نمی دانم
جهان ، گفتم: به پایت ، ارمغان خواهم کنم ؛ اما
جهان را ، کم بها دیدم ؛ بر این باور ؛ نمی دانم
گمان دوری از محضر ، به فکر من ، نمی گنجد
اگر دانی؟ نشانم ده ؛ که من ، دیگر نمی دانم
ندیدم ؛ بـه تر از ؛ آنی ، تمام زنـدگـانـی را
که در پای تو سر کردم ؛ کزین برتر ، نمی دانم
نمی دانم ؛ چه پنداری؟ مرا زین پس در این عرصه
ز خود رانی ؛ و گر نی ؛ غیر تو ، سرور نمی دانم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (17):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (26):