🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شعر مشترک

(ثبت: 342) آذر 21, 1394 

مشاعره ی حضرت استاد صباغ کلات و مهربانو

چنانت دوست می دارم ؛ که پای از سر نمی دانم

کلاف ، آشفته سرتر شد ؛ ز رشته ، سر نمی دانم

خدایم ، کعبه ی دل شد ؛ شود یک کاسه ، با عاشق

به از این ره ، نمی جویم ؛ به از دلبر ، نمی دانم

جهان ، گفتم: به پایت ، ارمغان خواهم کنم ؛ اما

جهان را ، کم بها دیدم ؛ بر این باور ؛ نمی دانم

گمان دوری از محضر ، به فکر من ، نمی گنجد

اگر دانی؟ نشانم ده ؛ که من ، دیگر نمی دانم

ندیدم ؛ بـه تر از ؛ آنی ، تمام زنـدگـانـی را

که در پای تو سر کردم ؛ کزین برتر ، نمی دانم

نمی دانم ؛ چه پنداری؟ مرا زین پس در این عرصه

ز خود رانی ؛ و گر نی ؛ غیر تو ، سرور نمی دانم