🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 عید یعنی کمری خم شده در زیر سکوت

(ثبت: 1025) اسفند 27, 1394 
عید یعنی کمری خم شده در زیر سکوت

پای دیوار ترک خورده عصیان خوابید

دختری گوشه ی مرطوب خیابان خوابید

مادری خم شده در کوچه ی بد نامی ها

پسری کنج همین کوچه ی انسان خوابید

سایه ی فقر به ناکامی این قوم کشید

بغض تب کرده کمی از تب طوفان خوابید

سر جریان تو با آینه جریان دارم

شب عیدی که زنی تشنه و بی نان خوابید

آفتاب از افق قفر برآمد اما

پشت کوه های پریشان بیابان خوابید

عشق در چنته تخدیر بشر گم شده است

عاطفه از نفس افتاد و هراسان خوابید

کمری خم شده تندیس تر از شبنم سرخ

اشکی از چشم زنی مست و خرامان خوابید

ماهی قرمز تنگی که به طوفان زده است

پای بیداری یک کودک بی جان خوابید

دستهایی به تکاپوی خدا گم شده اند

خنده هایی که فقط قسمت مردم شده اند

هرکسی سهم خودش خواست که آدم بشود

راه را گم بکند باز مصمم بشود

عید یعنی غزلی سوخته روی لب صبح

غزلی لک زده از خنده ی تاب و تب صبح

عید یعنی کمری خم شده در زیر سکوت

دست هایی که بریدند از آغوش قنوت

عید یعنی بروی توی خودت گم بشوی

باعث خنده ی مجموعه ی مردم بشوی

گوشه دنج خیابان غم آدم باشی

روی زخم دل هر آینه مرهم باشی

کودک واکس فروشی بشوی در خم شهر

بی کسی را بپذیری بنویسی غم شهر

سایه ی هیچ کسی روی سرت حس نکنی

لحظه ای دست زمخت پدرت حس نکنی

خواهرت حسرت یک ماهی قرمز بدلش

مانده در پشت دوتا قطره اشک خجلش

شب عید است دلم سایه ی گندم می شست

مادری رخت پر از حسرت مردم می شست

عید یعنی غزلی آخر این شعر غلیظ

چشم هایی که نشسته است به حسرت سر میز

نازنین گوشه ی چشمی به نگاهی بد نیست

دست لطفت به سر آینه گاهی بد نیست

جرم در جامعه وقتی به غزل ها بکشد

مهربانی پس یک موج گناهی بد نیست

شهر در خون نفس های خودش می غلطد

به گدایی نظر ساده ی شاهی بد نیست

قامتی را به نفس های غزل ها بسپار

بر سر کودک این شهر کلاهی بد نیست

بنشین حضرت آئینه دعایی بکنیم

خنده برروی لبی در پس آهی بد نیست

شب عید است بیا خانه تکانی بکنیم

روشنی روبروی فصل سیاهی بد نیست

جابر ترمک