مَگُشا پنجره را

سلام بر شبگرد عزیز

عاشقانه بسیار زیبایی ست
الهی همیشه عاشق باشی

در پناه خدا 🌱👌🌹🌹🌹🌹🌹👌🌱

سلام برشاعر توانا جناب شبگرد عزیز
غزلی زیبا روان و دلچسبی قلم زده‌اید
دوست گرامی .
ان‌شاءالله ایندفعه زلیخایتان بجای پنجره درب را بگشاید وشمارا به باغ عشق فرا بخواند.
🌺🌺🌺

درودتان استاد شرعی گرانمایه و فرهیخته☘️🌱🌹🍃🌿🌾
غزلی بسیاز زیبا و دلنشین و پر معنا،قلمتان نویسا🌾🌿🍃🌹🌱☘️🙏

سلام و درود
دست مریزاد

سلام
باده دیگر نکند بر دل زار من اثَر
اندکی احساس کردم از حیث موسیقیایی قسمت دوم مصرع آنگونه که باید باشد نیست

یه وقتایی میگم به دخترهای فامیل یا خودم که دنبال شوهر شاعر نباشید ، ماجراشون زیاده
یه وقتایی هم چنین رقت و رحمت و خلوصی را می بینم میگم برید همتون مرد شاعر پیدا کنید

درود جناب شرعی
بهره بردم با آرزوی توفیق الهی و سعادتمندی شما🌷🌷

درودو سپاس بر شاعر بزرگوارو استاد فرهیخته ام جناب شبگرد .
غزلتان علی رغم اینکه موسیقی کناری آن
بخاطر اینکه فقط یک حرف مشترک دارد و در گوش طنین زیادی ندارد زیبا و دوست داشتنی و صمیمی است
در زیر یکی دوپیشنهاد دارم که امید است که اگر مقبول نیست آزار دهنده نباشد

مَگُشا پَنجِره را ، هِی نَکِش از پَنجِره سَر
” مگشا پنجره را، یا نکش از آنجا سر”
تا نَبَندم به تو دل ، ای صنما بار دگَر

در مصرع پیشنهادی یکی از پنجره ها حذف و کلمه ” هی” نیز که چندات فخامت ندارد حذف و بجای آن ” یا” آمده است
در بیت بیت زیر نیز

من شبگرد همان یوسف در چاه توام
ای زُلیخا مرا با خود از این کوچه بِبَر
” ای زلیخا تو مرا باخود از این کوچه ببر”
احساس می کنم که این مصرع در خوانش سلیس تر باشد و اگر از نظر تالیف دچار ضعف است و ” تو” در همان ” ای زلیخا” مستتر است می توان چنین نیز نوشت
” ای زلیخای ! مرا با خود از این کوچه ببر”
با پوزش فقط قصدم این بود که ببینم چقدر به خطا رفته ام و بس
برایتان برهترین هارا آرزو دارم

🙏🙏🙏🙏🙏