🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 پیکر در این  سراچه  و جان جای دیگر است

(ثبت: 979) اسفند 20, 1394 
پیکر در این  سراچه  و جان جای دیگر است

دوستان لطفا شرح بیت ششم را قبل از غزل بخوانید تا برخی با خود نگویند این بیت از موهامات و بی اساس است.
بیت ششم:
کعبه مگر ز آنچه در آینده می شکست
پهلو زغم شکسته و جان گفت و باور است؟

زمانی که پیامبر اکرم به دنیا آمدند 14 کنگره طاق کسری یا ایوان مدائن فروریخت موبدان و آنان که دارای چشم سوم بودند خبر از تولد پیامبر آخر الزمان را دادند و در حقیقت ذرّات فروریخته ایوان مدائن با این ریزش خود زودتر از هر کسی خبر از فروپاشی نظام شاهنشاهی ایران در 14 قرن دیگر را داده بودند زیرا دقیقا در قرن 14 هجری قمری حکومت شاهنشاهی در ایران از بین رفت.
اثبات این امر بسیار آسان است زیرا خالق تمام هستی به امر الهی ذرات می باشند و در دل ذره با دلایل و برهانی بسیار قوی که در تئوری بی نهایت شعور و توانایی در بی نهایت ذره آمده و خوشبختانه تئوری مذکور ثابت شده است در بی نهایت ذره مقر و جایگاه خداوند عالمیان است و به همین دلیل در قرآن کریم آمده است که خداوند از رگ قلب به انسان نزدیک تر است :
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید
وقتی ذره به دلیل حضور خدا در کُنه خود دارای شعور و دید وسیع می باشد به اذن الهی انسان و تمام موجودات را خلق می کند پس جناب مولانا از زبان ذره درست می‌فرماید که :

باد حمال سلیمانی شود
بحر با موسی سخن‌دانی شود

ماه با احمد اشارت‌بین شود
نار ابراهیم را نسرین شود

خاک قارون را چو ماری در کشد
استن حنانه آید در رشد

سنگ بر احمد سلامی می‌کند
کوه یحیی را پیامی می‌کند

ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
عزیزان دقت بفرمایند باد، ماه، خاک، سنگ و کوه همه و همه و تکرار می کنم تمام موجودات از ذره ساخته شده اند و ذره می بیند، می شنود و تواناست.

پیکر در این سراچه و جان جای دیگر است
جان بی گمان به ساحتِ زهرای اَطهَر است

آن شوقِ بی نهایتِ افلاکِ معرفت
گویی که از تمامی هستی فراتر است

یارب، چه دیده دیده ی جانم ؟ به روز و شب
یک انفجارِ نور به دیده مصوَّر است

دل بُرده است ماهِ محمّد ز کهکشان
این بی کرانِ نور خدا را چه دلبر است

در حیرتم هنوز ز پهلو شکستگان
این حیرتم ز کعبه و بانوی حیدر است

کعبه مگر ز آنچه در آینده می شکست
پهلو زغم شکسته و جان گفت و باور است؟

زان ماجرای درد، چه گویم؟ هنوز هم
بنگر به سینه ها، چه شراری زِ آذر است

لب ها به امرِ واعتَصموا [1] بسته بر سکوت
ورنه دلم هنوز ز غافل مُکدَّر است

هرکو کلام ایزدِ دانا به رَه نبرد
بی بهره از کرامتِ آل پیمبر است

بر سرسرای عرشِ الهی نوشته اند
طارق که عشق، آن گل زیبای پرپر است

[1] .اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا