🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
باورم نیست چه سان می گذرد عمر گران
غم دوران نکند خاطر ما را نگران
چشم بر هم زدم و رفت چهل و اندی سال
از پی زایش من در بغل چرخ زمان
شور و شوقی به دلم هست که گوید با من
تو بکن خنده که امروز تو جوانی تو جوان
آرزویم همه این است که با هم باشیم
تا ببینم گل لبخند به روی دگران
نوبت عاشقی ما به سر آمد جانا
حالیا محو تماشای توایم سرو روان
لذتی هست اگر ، ذکر خوش خاطره ایست
که شبی تا سحری سر شده با مونس جان
بر سر کوی نگارم چو گذر کردی صبا
از من عاشق شبگرد سلامش برسان
محمد رضا شرعی
شبگرد
۱۷ تیر ماه ۱۴۰۰
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
مهر 7, 1401
آرزویم همه این است که با هم باشیم
تا ببینم گل لبخند به روی دگران
درودها جناب شبگرد گرانقدر
🌷🌷🌷
پاسخ
مهر 9, 1401
چشم بر هم زدم و رفت چهل و اندی سال
از پی زایش من در بغل چرخ زمان
درودها برشما زیبا بود 🌺🌺❤️❤️
پاسخ
بستن فرم