🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 گوهر عشق نخستین

(ثبت: 260160) خرداد 3, 1402 

 

عشق‌ از نو شعله اي‌ بر جان‌ فروخت‌
تار و پودم‌ از شرار آن‌ بسوخت‌
شوق‌ ليلي‌ بار ديگر زد به‌ سر
طاقت‌ و طاعت‌ شد از كف‌ سر به‌ سر
بو ز مهر آن‌ مهر تابد بر دلم‌ ؟
حل‌ كند با جلوه اي‌ صد مشكلم‌
بو ز مهر آن‌ شاهد هر انجمن‌
يادي‌ آرد ازدل‌ محزون‌ من‌ ؟
در ميان‌ دلبران‌ يكتاستي‌
در وفا و مهر بي‌ همتاستي‌
آن‌ شقايق‌ وش‌ سمن‌ سيماي‌ من‌
آفت‌ ايمان‌ بت‌ زيباي‌ من‌
دوش‌ آمد از در من‌ بي‌ حجاب‌
از فروغش‌ لب‌ گزيده‌ آفتاب‌
لختي‌ او بنشست‌ بر بالين‌ من‌
بر تسلاّي‌ دل‌ مسكين‌ من‌
گفت‌: چوني‌ اي‌ چو تو مفتون‌ بسي‌!
گفتمش‌ چون‌ من‌ نشد مجنون‌ كسي‌
گفت‌ دارم‌ همچو تو من‌ كشته‌ ها
كشته‌ ها در بحر خون‌ آغشته‌ ها
« سَيد: اُه‌ مَاي‌ هارتْزْ پِيِس‌ هوآر يو؟
آيْم‌ ذَت‌ كيلدوان‌ فْرُم‌ ذِ لاوآو يو!
مَاي‌ لاو آو هِر ايز هَايِسْت‌ كواليتي‌
بَت‌ آي‌ دُنت‌ نَو وات‌ ايز هِر ناشناليتي‌»
يار من‌ زيبا و بي‌ همتا بود
مي‌ندانم‌ از كدامين‌ جا بود
از عجم‌ باشد نژادش‌ يا عرب‌
از عراق‌ و مصر يا شام‌ و حلب‌؟
« مَن‌ رَ’اه‌ ليس‌ يَخلُو عَن‌ عنا
اِن‌ سَأَلتُم‌ فَاسْأَلُوا عَن‌ وَجهِنا
أُحرِقَت‌ في‌ حُبِّها كَم‌ مِن‌ مُهَج‌
أُجرِيَت‌ مِن‌ دَمعِها كَم‌ مِن‌ لُجَج‌»
هر فريقي‌ ديده‌ زو نمناك‌ شد
هر گروهي‌ سينه‌ زو صد چاك‌ شد
هركسي‌ او را ستايد بي‌ نشان‌
كُنه‌ وصفش‌ در نيايد در گمان‌
كيستم‌ من‌ ؟ ذرّه‌ يي‌ از ذرّه‌ ها
من‌ كجا و وصف‌ آن‌ دلبر كجا !
من‌ كه‌ نشناسم‌ يَم‌ اورا ز « نم‌»
كيستم‌ تا لاف‌ عشّـاقي‌ زنم‌!
كيستم‌ مجنوني‌ اندر كوي‌ او
مبتلاي‌ طرّه گيسوي‌ او
گرَد راه‌ سالكان‌ كوي‌ دوست‌
اين‌ هم‌ از لطف‌ و محبّتهاي‌ اوست‌
كلب‌ اويم‌ آرميده‌ بر «وصيد»
بر لقاي‌ روي‌ او دارم‌ اميد
واق‌ واق‌ ار گاهگاهي‌ مي‌كشم‌
از فراقش‌ سوز آهي‌ مي‌كشم‌
كيست‌ او جان‌ جهان‌ آدمي‌ ؟
كيست‌ او در بند زلفش‌ عالمي‌ ؟
ذرّه‌ را بنياد هستي‌ او نهاد
غير او جمله‌ «نماد» و او «نهاد»
گوهر عشق‌ نخستين‌ است‌ او
در خور هر مدح‌ و تحسين‌ است‌ او
تير و ناهيد و مه‌ و خورشيد و مهر
جمله‌ بر درگاه‌ او سايند چهر
ثابت‌ و سيّار چرخ‌ بي‌ قرار
گِرد او مستانه‌ پيمايد مدار
اين‌ همه‌ سرگشتگي‌ از بوي‌ او است‌
كس‌ نمي‌داند چه‌ در كندوي‌ او است‌
گر بنوشد قطره‌ يي‌ از جام‌ او
چرخ‌ حيران‌ برفروزد بام‌ او
انبيا چون‌ آدم‌ و نوح‌ و كليم‌
يوسف‌ و يعقوب‌ و خضر و ابرهيم‌
قطره‌يي‌ از باده‌ اش‌ نوشيده‌ اند
تالباس‌ خلّتش‌ پوشيده‌ اند
شد مسيح‌ از جرعه‌يي‌ زان‌ باده‌ مست‌
زان‌ سبب‌ بر تارم‌ چارم‌ نشست‌
مصطفي جامي‌ از آن‌ مي‌ خورده‌ بود
تا به‌ تاق‌ قرب‌ او ره‌ برده‌ بود
جز نمي‌، مجنون‌ ازآن‌ مي‌ كي‌ چشيد ؟
كاين‌ همه‌ هجر و پريشاني‌ كشيد!
به‌ كه‌ بربندي‌ دم‌ از هر قيل‌ و قال‌
كي‌ درآيد وصف‌ آن‌ مي‌ در مقال‌ ؟!

16/ 9/ 1372مشهد.

 

 

 

نظرها
  1. غلامحسین جمعی

    خرداد 3, 1402

    درود و سپاس بر شاعر فرهیخته و بزرگوارم جناب پژوهنده دستمریزاد
    خوب بود و زحمت زیادی هم کشیده آید ولی بیت زیر با گروه خونی و سلیقه و ذوق این خرد ناسازگار بود و نپسندیدم حتی گریه و زاری و التماس و کوچک کردن محترمانه خود را در مقابل معشوق را هم علاوه بر اینکه عصرش سپری شده دوست ندارم. ولی به حق انتخاب و نحوه ی سرایش شاعر هم احترام می گذارم مورد دوم هم با حضور یکی دو کلمه از زبانهای دیگر که وزن و موسیقی را بهم نریزد مشکلی ندارم و در حد بیت و مصرع که در موسیقی شعر پارازیت ایجاد کند و به قول موسیقی دانها فالش باشد موافق نیستم البته این نظرات شخصی من است و صرفا جهت اطلاع عرض کردم
    موفق و پیروز باشید بزرگوار
    كلب‌ اويم‌ آرميده‌ بر «وصيد»
    بر لقاي‌ روي‌ او دارم‌ اميد جناب پژوهنده 🙏🙏🙏🙏❤️❤️❤️🙏🙏🙏

  2. محمدحسین پژوهنده

    خرداد 3, 1402

    ممنون،و سپاس!
    آن داستان موسی که بنا بود اخس موجودات را با خود به طور ببرد و در راه جوی آبی بود که سگ از روی آن جست زد ولی موسی نتوانست لذا سگ را رها کرد و خود تنها رفت.
    در این داستان آمده است که خدا به موسی گفت به عزتم سوگند که اگر آن سگ گر مفلوک را میاوردی تو را از پیامبری عزل میکردم.
    بله، من زیاده گویی هم کرده ام که خود را کلب او خوانده ام برادر. او گوهر عشق نخستین یعنی خدای آفریدگار کیهان و فاطر السما ات و الارض و موجد کل وجود وعدم است و من چه؟ نیست مطلق.
    بله شما درست میگویید با ذوق خیلیها شاید جور در نیاید، ولی این ها اشارات حکمی عرفانی و شهودی ناب است و صد البته لقمه ای نه در گنج دهان شاعر.
    دیگر آنکه این گونه مطالب القائات رحمانی است و به دانش و ذوق ادبی و هنری شاعر ربطی ندارد. به قول عمان سامانی:
    “کیست این پنهان مرا در جان و تن
    کز زبان من همی گوید سخن؟
    این که گوید از لب من راز کیست
    بنگرید این صاحب آواز کیست؟
    در من اینسان خود نمایی می‌کند
    ادعای آشنایی می‌کند”
    ببخشید، ممنون، مؤید باشید!

    • غلامحسین جمعی

      خرداد 3, 1402

      درودو سپاس بزرگوار این خرد که باشم که بخواهم با ارزشها مبارزه کنم و همه ضحبت من این است که در طول تاریخ تمام مطالب و سخن های با ارزش گقته شده است و شاعرو نویسنده امروزی به باز خوانی آنها می پردازد
      اگر قرار هم هست ازشان ذکری به میان بیاید بهتر است با الفاظ زیباترو زبانی امروزی و در قالب استعاره و اشنازدایی و ایهام و حتی تلمیح از آنها یاد شود و لباسی زیبنده بر تنشان کرد تا کاری هنری و شاعرانه صورت داده باشیم
      و فقط به نظم کشیدنشان هدف نباشد . همین
      دستبوسم عزیز 🌹🌹🌹❤️❤️🌹🌹🌹

  3. بسیار زیبا بود زنده و پاینده باشید ارجمند و گرانمایه

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا