🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

المقالة العاشرة : پسر گفتش گرت از جاه عارست

(ثبت: 181407)

پسر گفتش گرت از جاه عارست

که حبّ جاه مطلوب کبارست

چو چشم از منصب و ازجاه برتافت

کرا دیدی که او از جاه سر تافت

ندیدی آنکه یوسف از بن چاه

بتخت سلطنت افتاد و در جاه

ندیدم در زمانه آدمی زاد

ز حب جاه و حب مال آزاد

زهر نوع آزمودم من بسی را

که گلخن را نشد گلشن کسی را

ور این هر دو کسی راگشت یکسان

بود این شخص حیوانی نه انسان

ولی چون آدمی ذوعقل باشد

خری نبود بجاهش نقل باشد

نه عیسی بر فلک رفتست از جاه

فرشته دایم از جهلست در چاه

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا