🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

اندر ابتدای کتاب : صاحبا، راز اندرون ز نهفت

(ثبت: 180139)

صاحبا، راز اندرون ز نهفت

تا نپرسی ز من، نخواهم گفت

بنده را خاطری است ناخرسند

عاشق هجر یار، لیک به بند

که پسندد چو من هنرمندی

لب ببسته، اسیر دربندی؟

بنده را شاعری نپنداری

زین گدایان خام نشماری

چون در گنج دوست وا کردند

به من این شیوه را عطا کردند

روز و شب درد درد می‌نوشم

در خروشم، اگر چه خاموشم

از تلطف به من نما گل را

در حدیث اندر آر بلبل را

تا نوایی ز عشق آغازم

وین چنین تحفه‌ها بپردازم

کلماتی است از مخارج اصل

اندرو هست مندرج ده فصل

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا