🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

بخش ۱۳ – آموختن وزیر مکر پادشاه را

(ثبت: 202113)

او وزیری داشت گبر و عشوه ده

کو بر آب از مکر بر بستی گره

گفت ترسایان پناه جان کنند

دین خود را از ملک پنهان کنند

کم کش ایشان را که کشتن سود نیست

دین ندارد بوی مشک و عود نیست

سر پنهانست اندر صد غلاف

ظاهرش با تست و باطن بر خلاف

شاه گفتش پس بگو تدبیر چیست

چارهٔ آن مکر و آن تزویر چیست

تا نماند در جهان نصرانیی

نی هویدا دین و نه پنهانیی

گفت ای شه گوش و دستم را ببر

بینی‌ام بشکاف و لب در حکم مر

بعد از آن در زیردار آور مرا

تا بخواهد یک شفاعت گر مرا

بر منادی‌گاه کن این کار تو

بر سر راهی که باشد چارسو

آنگهم از خود بران تا شهر دور

تا در اندازم دریشان شر و شور

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا