🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

بخش ۲۲ – حکایت آن اعرابی که بر فرزندان خود نام سباع درنده نهاده بود و بر خدمتگاران نام بهایم چرنده

(ثبت: 161329)

آن مسافر بهر دولت یابیی

ماند شب در خانه اعرابیی

جمله فرزندانش از خرد و بزرگ

یافت همنام ددان چون شیر و گرگ

هر که بود از خادمانش یکسره

گوسفندش نام بودی یا بره

گفت با او کای سپهدار عرب

آیدم زین نامها امشب عجب

گفت فرزندان که در خیل منند

مستعد از بهر قهر دشمنند

خادمان از بهر خدمتگاریند

متصل در شغل مهمانداریند

گرگ باید قهر دشمن را و شیر

تا بود بر کشتن دشمن دلیر

بهر خدمت بره به یا گوسفند

تا ز فعل او نیابد کس گزند

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا