🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

بخش ۲۶ – حکایت آن کریمی که دعوت سفله را اجابت نکرد تا صحبت با سفلگان عادت وی نگردد

(ثبت: 161333)

چون سوی اینان لئیمی پی برد

لقمه ای چند از طعام وی خورد

چون بخواند سفله دیگر مرا

سویش آن لذت شود رهبر مرا

محو گردد نامم از سلک کرام

در شمار سفلگان مانم تمام

سفله ای مهمانیی آغاز کرد

سفلگان شهر را آواز کرد

خواند یک صاحب کرم را نیز هم

تا به خوانش رنجه فرماید قدم

گفت باشد نفس نادان و لئیم

زین دو وصف او دلی دارم دو نیم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا