🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۱۲ : بیا که ملک جمال تو را، زوال مباد

(ثبت: 166742)

بیا که ملک جمال تو را، زوال مباد

به غیر طره، پریشانیی، بدو مرساد

ز حضرتت خبری، کان به صحت است قرین

سحر گهان، به من آورد، دوش قاصد باد

نسیم « سلمه الله » اگر چه بود سقیم

به من رسید و من خسته را، سلامت داد

مرا تو جان عزیزی و جان توست، عزیز

هزار جان عزیزم، فدای جان تو باد

مزاج سر و تو را استقامتی است، تمام

ز هیچ باد و هواییش، انحراف مباد

قد بلند تو از بهر جان درازی خویش

بسی چو سرو سهی کرد بندگان، آزاد

از آنک جشم من از طلعت تو محجوب است

چو اشک مردم چشم خودم، ز چشم افتاد

همی کند به دعاهای نیمه شب، یادت

به پرسشی چه شود گر کنی، ز سلمان یاد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا