🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۲۵ : هر ذره که عکسی، ز رخ یار، ندارد

(ثبت: 166755)

هر ذره که عکسی، ز رخ یار، ندارد

با طلعت خورشید بقا، کار ندارد

کوه و کمر و دشت، پر از نور تجلی است

لیکن همه کس، طاقت دیدار ندارد

در دل تویی و راز تو غیر از تو و رازت

کس راه درین پرده اسرار ندارد

دامن مکش از من، که رفیق گل نازک

خارست و گل از صحبت او عار ندارد

بلبل همه شب در غم گل بر سر خار است

گو گل مطلب هر که سر خار ندارد

در آینه‌اش، جمله خلایق نگرانند

فی‌الجمله، یکی، زهره گفتار ندارد

هر آینه دارد طرف روی تو، زنگار

آن آینه کیست، که زنگار ندارد

دریاب که افتاد، زناگه، به دیارت

بیمار و غریب این دل و تیمار ندارد

در چشم تو زهاد نمایند، که چشمت

مست است و غم مردم هشیار ندارد

دارم غم جان و دل بیمار و در این حال

آنکس کندم عیب، که بیمار ندارد

آورد به کفر شکن زلف تو، سلمان

اقرار و بدین کیش، کس انکار ندارد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا