🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۴۲ : ای چو چشم سوزن عیسی دهانت

(ثبت: 180338)

ای چو چشم سوزن عیسی دهانت

هست گویی رشتهٔ مریم میانت

چون دم عیسی‌زنی از چشم سوزن

چشمهٔ خورشید گردد جان فشانت

آنچه بر مریم ز راه آستین زد

می‌توان یافت از هوای آستانت

ماه کو از آسمان سازد زمینی

بر زمین سر می‌نهد از آسمانت

نقد صد دل بایدم در هر زمانی

بر امید صید زلف دلستانت

گرچه غلطان است در پای تو زلفت

هم سری جز زلف نبود یک زمانت

گر سخن چون زهر گویی باک نبود

کان شکر دایم بماند در دهانت

ور سخن خوش گویی ای جان و جهانم

بنده گردد بی سخن جان و جهانت

من روا دارم که کام من برآید

ور فرو خواهد شدن جانم به جانت

نیست جز دستان چو زلفت هیچ کارم

زانکه دیدم روی همچون گلستانت

گر به دستانی به دست آرد فریدت

در فشاند در سخن همچون زبانت

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا