🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۶۴ : دلم را جز سر زلفت، دگر جایی نمی‌باشد

(ثبت: 166794)

دلم را جز سر زلفت، دگر جایی نمی‌باشد

خود این مشکل که زلفت را سر و پایی نمی‌باشد

دلی ارم سیه بر رخ نهاده داغ لالایی

قبولش کن که سلطان را ز لالایی نمی‌باشد

بخواهم مرد چون پروانه، پیش شمع رخسارت

که پیش از مردنم پیش تو پروایی نمی‌باشد

دلا گر غمزه مستش جفایی می‌کند شاید

که مستان معربد را ز غوغایی نمی‌باشد

بهار عالم جان است، رخسارش تماشا کن

که در عالم از آن خوشتر تماشایی نمی‌باشد

مرا دردی است اندر دل مداوایش نمی‌دانم

ولی دانم که دردش را مداوایی نمی‌باشد

تمنایی است سلمان را که جان در پایش اندازد

بجان او کزین بیشش تمنایی نمی‌باشد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا