🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۷۷ : ای بگفته در دلم اسرارها

(ثبت: 192013)

ای بگفته در دلم اسرارها

وی برای بنده پخته کارها

ای خیالت غمگسار سینه‌ها

ای جمالت رونق گلزارها

ای عطای دست شادی بخش تو

دست این مسکین گرفته بارها

ای کف چون بحر گوهرداد تو

از کف پایم بکنده خارها

ای ببخشیده بسی سرها عوض

چون دهند از بهر تو دستارها

خود چه باشد هر دو عالم پیش تو

دانه افتاده از انبارها

آفتاب فضل عالم پرورت

کرده بر هر ذره‌ای ایثارها

چاره‌ای نبود جز از بیچارگی

گر چه حیله می‌کنیم و چاره‌ها

نورهای شمس تبریزی چو تافت

ایمنیم از دوزخ و از نارها

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا