🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۸۵ : در خرابات مرا دوش به دوش آوردند

(ثبت: 166815)

در خرابات مرا دوش به دوش آوردند

بی‌خودم بر در آن باده فروش آوردند

شهسواری که نیامد به همه کون فرود

بر در خانه خمار فروش آوردند

دوش بر دوش فلک می‌زنم امروز که دوش

مستم از کوی خرابات به دوش آوردند

مطربان زیر لب از پرده‌سرایی، بانی

تا چه گفتند؟ که نی را به خروش آوردند

ساقیان داروی بیهوشی می در دادند

دل بیهوش مرا باز به هوش آوردند

شاهدان این همه دلهای پریشان را جمع

به تماشای گل غالیه پوش آوردند

عشوه دادند فریب و دل و دین را ستدند

هوش بردند و نکات و نی و نوش آوردند

چشم و ابروی تو از گوشه خود سلمان را

در خرابات کشان از بن گوش آوردند

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا