🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۳۱۸ : مستی ده و هستی ده ای غمزه خماره

(ثبت: 196245)

مستی ده و هستی ده ای غمزه خماره

تو دلبر و استادی ما عاشق و این کاره

ما بر سر هر پشته گم کرده سر رشته

بیچاره تو گشته تو چاره بیچاره

صد چشمه بجوشانی در سینه چون مرمر

ای آب روان کرده از مرمر و از خاره

ای سنگ سیه را تو کرده مدد دیده

وی از پس نومیدی بشکفته گل از ساره

ای نور روان کرده از پیه دو چشم ما

و اندیشه روان کرده از خون دل پاره

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا