🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۷۶ : ای دوست به کام دشمنم کردی

(ثبت: 159415)

ای دوست به کام دشمنم کردی

بردی دل و زان پسم جگر خوردی

چون دست ز عشق بر سر آوردم

از دست شدی و سر برآوردی

آن دوستیی چنان بدان گرمی

ای دوست چنین شود بدین سردی

گفتم که چو روزگار برگردد

تو نیز چو روزگار برگردی

گفتی نکنم چنین معاذالله

دیدی که به عاقبت چنان کردی

در خورد تو نیست انوری آری

لیکن به ضرورتش تو در خوردی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا