🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۱۷ : ای رخ تو بهار و گلشن من

(ثبت: 167844)

ای رخ تو بهار و گلشن من

همچو جانست عشق در تن من

راست چون زلف تو بود تاریک

بی رخ تو جهان روشن من

همچو خورشید و ماه در تابد

عشق تو هر شبی ز روزن من

دست تو طوق گردن دگری

عشق تو طوق گردن من

ماه را راه گم شود بر چرخ

هر شبی از خروش و شیون من

گر تو یک ره جمال بنمایی

برزند بابهشت برزن من

خاک پایت برم چو سرمه به کار

گر چه دادی به باد خرمن من

رنجه کن پای خویش و کوته کن

دست جور و بلا ز دامن من

رادمری کنی به در نبری

بنهی بار خلق بر تن من

چون درآیی ز در توام به زمان

بردمد لاله‌زار و سوسن من

تا سنایی ترا همی گوید

ای رخ تو بهار و گلشن من

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا