🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۴۹ : مبر رنج ای برادر خواجه سختست

(ثبت: 192356)

مبر رنج ای برادر خواجه سختست

به وقت داد و بخشش شوربختست

اگر چه باغ را نیمی گرفته‌ست

ولیکن سخت بی‌میوه درختست

گشاده ابروست و بسته کیسه

مشو غره که او را سیم و رختست

دو دستش را به تخته دوختستند

چه سود ار خواجه بر بالای تختست

وجودش گر چه یک پاره‌ست چون کوه

سخااش مرده است و لخت لختست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا