🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۹ : مرا در عشق او کاری فتادست

(ثبت: 180245)

مرا در عشق او کاری فتادست

که هر مویی به تیماری فتادست

اگر گویم که می‌داند که در عشق

چگونه مشکلم کاری فتادست

مرا گوید اگر دانی وگرنه

چنین در عشق بسیاری فتادست

اگر گویم همه غمها به یک بار

نصیب جان غمخواری فتادست

مرا گوید مرا زین هیچ غم نیست

همه غمها تو را آری فتادست

چو خونم می‌بریزی زود بشتاب

که الحق تیز بازاری فتادست

مرا چون خون بریزی زود بفروش

که بس نیکم خریداری فتادست

مرا جانا ز عشقت بود صد بار

به سرباری کنون باری فتادست

دل مستم چو مرغ نیم بسمل

به دام چون تو دلداری فتادست

از آن دل دست باید شست دایم

که در دست چو تو یاری فتادست

کجا یابد گل وصل تو عطار

که هر دم در رهش خاری فتادست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا